ویژگی های روان سنجی آزمایه رایانه ای شباهت ها برای سنجش سوگیری زود قضاوت كردن بیماران دچار اسكیزوفرنی

هدف: نظريه هاي شناختي اخير فرض مي كنند كه هذيان ها در بيماران دچار اسكيزوفرنيا به دليل سوگيري زود قضاوت كردن به وجود مي آيد. از اين رو هدف پژوهش حاضر ساخت يك آزمايه معتبر و پايا براي اندازه گيري سوگيري زود قضاوت كردن بود.
روش: روش اين پژوهش از نوع همبستگي و شامل روش هاي چندگانه آزمون سازي بود. گروه نمونه شامل 45 بيمار در دسترس دچار اختلال اسكيزوفرنيا بود كه از بين حدود 1500 بيمار بستري در بيمارستان هاي رازي و ابن سيناي شهر شيراز در يك دوره 6 ماهه انتخاب شد. ابزارهاي پژوهش شامل دو آزمايه شباهت ها (صفاريان، 1389) و مهره ها (گرتي، 1991) و مقياس اندازه گيري علائم مثبت و منفي (اندريسن، 1984) بود. آزمايه شباهت ها شامل 17 گروه تصوير است كه روي نمايشگر رايانه با سرعت هاي متفاوتي مي چرخد. در هر كوشش، يك تصوير الگو و سه تصوير مشابه با تصوير الگو ارائه مي شود و وظيفه آزمودني اين است كه در هر كوشش تصويري را انتخاب كند كه با تصوير الگو بيشترين شباهت را داشته باشد. براي بررسي همساني دروني آزمايه از روش همساني دروني و براي بررسي روايي همزمان، همبستگي نمره هاي آزمودني ها در آزمايه شباهت ها با نمره هاي آنها در آزمايه اي كه قبلا براي سنجش سوگيري زود قضاوت كردن ساخته شده بود (آزمايه مهره ها) محاسبه شد. روايي پيش بين با استفاده از روش رگرسيون خطي در پيش بيني شدت هذيان هاي بيماران دچار اسكيزوفرني توسط آزمايه جديد بررسي شد. روايي تشخيصي آزمايه نيز با مقايسه نمره هاي بيماران با و بدون هذيان بررسي شد.
يافته ها: آزمايه شباهت ها از همساني دروني، روايي همزمان، روايي پيش بين و روايي تشخيصي مطلوبي برخوردار بود.
نتيجه گيري: به وسيله آزمايه شباهت ها مي توان سوگيري زود قضاوت كردن را به نحوي پايا و روا در بيماران دچار اسكيزوفرنيا مورد سنجش قرار داد و از آن در پژوهش هاي آينده در زمينه بررسي نظريه هاي مربوط به هذيان و توهم استفاده كرد.

مقایسه توجه انتخابی و انتقالی كودكان و نوجوانان دچار لكنت رشدی و همتایان سالم

هدف: هدف اين پژوهش تعيين و مقايسه كاركردهاي توجه انتخابي و انتقالي بين كودكان و نوجوانان دچار لكنت رشدي و همتايان سالم بود.
روش: روش پژوهش از نوع مقطعي- مقايسه اي و جامعه آماري شامل كليه دانش آموزان مقاطع ابتدايي، راهنمايي و دبيرستان 11 مدرسه دخترانه و پسرانه شهريار به تعداد 10508 نفر بود. با نمونه گيري در دسترس 30 نفر از كودكان و نوجوانان به كمك تشخيص يك گفتاردرمانگر ماهر انتخاب و شركت كنندگان به دو گروه 15 نفره دچار لكنت رشدي و سالم تقسيم شد. داده از با استفاده آزمون هاي عصب شناختي كارت هاي ويسكانسين گرانت و برگ 1948 و آزمون استروپ مكلئود 1996 گردآوري و به كمك آزمون تي تحليل شد.
يافته ها: يافته ها تفاوت معنادار بين دو گروه از نظر كاركردهاي توجه انتخابي و انتقالي را نشان داد و مبين آن بود كه افراد دچار لكنت در مقايسه با گروه سالم نقايصي در كاركردهاي توجه انتخابي و انتقالي دارند.
نتيجه گيري: شناخت كاركردهاي توجهي افراد دچار لكنت مي تواند به عنوان متغير شناختي مهمي در فهم آسيب پذيري شناختي اختلال هاي روان زبان شناختي ايفاي نقش كند. نتايج اين پژوهش پيشنهاد مي كند، در برنامه درماني بيماران دچار لكنت رشدي، قبل از انجام مداخلات گفتاري، مبناي عصب شناختي نقائص شناختي آن ها با ابزارهاي عصب روانشناختي مشخص شود تا بتوان با درمان آن كه نقطه آغاز فرايند گفتاري است شدت لكنت اين گروه از كودكان را كاهش داد.

رابطه خودپنداره تحصیلی، هیجان های تحصیلی مثبت و منفی با یادگیری خودگردان

هدف: هدف پژوهش حاضر تعيين رابطه خودپنداره تحصيلي، هيجان هاي تحصيلي مثبت (لذت، اميدواري) و منفي (اضطراب، عصبانيت و خستگي) با يادگيري خودگردان در دانش آموزان بود.
روش: روش پژوهش همبستگي و جامعه آماري شامل كليه دانش آموزان دختر و پسر دبيرستان هاي دولتي و غيردولتي متوسطه شهر تهران به تعداد 223742 نفر در سال تحصيلي 89- 88 بود كه 840 نفر به روش نمونه گيري خوشه اي چندمرحله اي انتخاب شدند و به پرسشنامه خودپنداره تحصيلي مارش، 1990، پرسشنامه هيجان هاي تحصيلي پكران گواتز و فرنزل (2005) و پرسشنامه راهبردهاي يادگيري پينتريچ و دي گروت، 1990 پاسخ دادند. داده ها با استفاده از ضريب همبستگي پيرسون و تحليل گام به گام رگرسيون چندمتغيري تحليل شد.
يافته ها: ماتريس همبستگي بين متغيرهاي پژوهش نشان داد رابطه خودپنداره تحصيلي و هيجان هاي مثبت مربوط به كلاس با خودگرداني يادگيري مثبت معنادار و با هيجان هاي منفي و خودگرداني يادگيري منفي و معنادار است. متغيرهاي خستگي، اميدواري، لذت و اضطراب با يادگيري خودگردان رابطه داشت و در تعامل با هم 55 درصد از تغييرات يادگيري خودگردان را تبيين مي كرد. اما خودپنداره تحصيلي قادر به پيش بيني يادگيري خودگردان نبود.
نتيجه گيري: هيجان هاي تحصيلي قادر به پيش بيني يادگيري خودگردان هستند كه از ميان آن ها متغير خستگي از كلاس بالاترين قدرت پيش بيني كنندگي را دارد. بنابراين محيط هاي آموزشي بايد به دنبال پرورش هيجان هاي مثبت و كاهش هيجان هاي منفي در دانش آموزان از طريق بالاتر بردن كيفيت آموزش معلمان باشد.

نقش مولفه های حالت فراشناختی در خود نظم جویی

هدف: هدف پژوهش حاضر تعيين نقش حالت فراشناختي و مولفه هاي آن در خود نظم جويي دانش آموزان بود.
روش: پژوهش از نوع همبستگي و جامعه شامل 31263 نفر دانش آموز دبيرستاني بود. بر اساس روش نمونه گيري خوشه اي، 139 دانش آموز شامل 64 پسر، 75 دختر از مناطق 2 و 6 شهر تهران انتخاب شدند و به پرسشنامه حالت فراشناختي اونيل و عابدي، 1996 و پرسشنامه خودنظم جويي پنتريچ و دي گروت، 1990 پاسخ دادند. داده ها با استفاده از رگرسيون چند گانه و تحليل واريانس چند متغيري يك راهه تحليل شد.
يافته ها: يافته ها رابطه مثبت حالت فراشناختي و خود نظم جويي را نشان داد به گونه اي كه مولفه هاي حالت فراشناختي شامل آگاهي فراشناختي، راهبرد شناختي، خود بازبيني و برنامه ريزي 57 درصد از واريانس خودنظم جويي را پيش بيني مي كردند. علاوه براين، تفاوت بين دانش آموزان دختر و پسر در مولفه برنامه ريزي معنادار بود و دختران وضعيت بهتري در اين مولفه نسبت به پسران داشتند. ولي تفاوت آن ها در ساير مولفه هاي فراشناختي، معنادار نبود.
نتيجه گيري: با توجه به رابطه مثبت حالت فراشناختي با خودنظم جويي، آموزش مولفه هاي حالت فراشناختي مي تواند در افزايش بازبيني فراشناختي، كنترل فراشناختي و خودنظم جويي دانش آموزان موثر باشد و پيشرفت تحصيلي آن ها را تسهيل كند

اثربخشی درمان گروهی مبتنی بر الگوی فراشناختی ذهن آگاهی انفصالی بر افسردگی پس از زایمان

هدف: هدف از پژوهش حاضر، تعيين اثربخشي درمان گروهي مبتني بر الگوي فراشناختي ذهن آگاهي انفصالي بر افسردگي پس از زايمان بود.
روش: روش پژوهشي از نوع آزمايشي بود كه به صورت پيش آزمون، پس آزمون و پيگيري 2 ماهه همراه با گروه آزمايش و گروه گواه از دي ماه 1389 تا ارديبهشت ماه 1390 انجام شد. به منظور انجام اين پژوهش، 30 بيمار زن مبتلا به افسردگي پس از زايمان به شيوه تصادفي ساده و از بين 121 بيماري كه در سال 1389 پس از زايمان به بيمارستان درمانگاه اصفهان مراجعه و پس از پركردن پرسشنامه افسردگي بك تشخيص افسردگي گرفتند (حداقل نمره 7 - 5 از پرسشنامه افسردگي بك) انتخاب شدند و به صورت تصادفي در 2 گروه آزمايشي (15 نفر) و گواه (15 نفر) قرار داده شدند. ابزار مورد استفاده در اين پژوهش عبارت از پرسشنامه افسردگي بك (1996) بود. پرسشنامه در سه مرحله قبل، بعد و دو ماه پس از مداخله (مرحله پيگيري)، در دو گروه مورد استفاده قرار گرفت. گروه آزمايش طي 8 جلسه هفتگي يك ساعته تحت درمان گروهي مبتني بر الگو فراشناختي ذهن آگاهي انفصالي قرار گرفتند. داده هاي حاصل با استفاده از آزمون تحليل كوواريانس مورد تجزيه و تحليل قرار گرفت.
يافته ها: نتايج به دست آمده از مراحل پس آزمون و پيگيري نشان داد درمان گروهي مبتني بر الگوي فراشناختي ذهن آگاهي انفصالي مي تواند افسردگي پس از زايمان را كاهش دهد.
نتيجه گيري: با توجه به نتايج اين پژوهش، استفاده از درمان گروهي مبتني بر الگوي فراشناختي ذهن آگاهي انفصالي به منظور كاهش افسردگي پس از زايمان پيشنهاد مي گردد

خوش بینی و عزت نفس در نوجوانان دختر: نقش سبك های هویت

هدف: اين پژوهش با هدف تعيين روند تحول سبك هاي هويت در دختران 12 تا 18 ساله و رابطه آن با خوش بيني و عزت نفس انجام شد.
روش: روش اين پژوهش پس رويدادي بود و 138 نفر از مجموع 9438 نفر دانش آموز دختر پايه هاي اول راهنمايي تا چهارم متوسطه شهر بجنورد با روش نمونه برداري تصادفي چند مرحله اي انتخاب شدند و پرسشنامه هاي سبك هاي هويت برزونسكي (1992)، عزت نفس روزنبرگ (1967) و جهت گيري زندگي شي ير و همكاران (1994) را تكميل كردند. داده ها با روش هاي آمار توصيفي و تحليل واريانس يك راهه و دو راهه تحليل شد.
يافته ها: نتايج نشان داد ميانگين خوش بيني و عزت نفس دختران داراي سبك هويت اطلاعاتي در سنين مختلف، بيشتر از سايرين است. ميزان خوش بيني دختران در سنين مختلف با يكديگر تفاوت نداشت اما بر اساس سبك هويتي، در ميزان خوش بيني آن ها تفاوت مشاهده شد. تفاوت نمره عزت نفس دختران بر حسب سن، سبك هويتي و اثر تعاملي آن نيز معنادار بود.
نتيجه گيري: نمره خوش بيني و عزت نفس دختران داراي سبك هويت اطلاعاتي، با افزايش سن، پس از يك روند نزولي در سنين پاياني راهنمايي، مجددا روند صعودي به خود مي گيرد. اما در دختران داراي سبك هويت هنجاري و سردرگم/ اجتنابي، نمره خوش بيني و عزت نفس در سنين پاياني دبيرستان دچار افول مي شود. بر اين اساس اتخاذ تدابير مشاوره اي ويژه اين دختران در سنين پاياني راهنمايي و دبيرستان لازم و ضروري به نظر مي رسدهدف: اين پژوهش با هدف تعيين روند تحول سبك هاي هويت در دختران 12 تا 18 ساله و رابطه آن با خوش بيني و عزت نفس انجام شد
.
روش: روش اين پژوهش پس رويدادي بود و 138 نفر از مجموع 9438 نفر دانش آموز دختر پايه هاي اول راهنمايي تا چهارم متوسطه شهر بجنورد با روش نمونه برداري تصادفي چند مرحله اي انتخاب شدند و پرسشنامه هاي سبك هاي هويت برزونسكي (1992)، عزت نفس روزنبرگ (1967) و جهت گيري زندگي شي ير و همكاران (1994) را تكميل كردند. داده ها با روش هاي آمار توصيفي و تحليل واريانس يك راهه و دو راهه تحليل شد.
يافته ها: نتايج نشان داد ميانگين خوش بيني و عزت نفس دختران داراي سبك هويت اطلاعاتي در سنين مختلف، بيشتر از سايرين است. ميزان خوش بيني دختران در سنين مختلف با يكديگر تفاوت نداشت اما بر اساس سبك هويتي، در ميزان خوش بيني آن ها تفاوت مشاهده شد. تفاوت نمره عزت نفس دختران بر حسب سن، سبك هويتي و اثر تعاملي آن نيز معنادار بود.
نتيجه گيري: نمره خوش بيني و عزت نفس دختران داراي سبك هويت اطلاعاتي، با افزايش سن، پس از يك روند نزولي در سنين پاياني راهنمايي، مجددا روند صعودي به خود مي گيرد. اما در دختران داراي سبك هويت هنجاري و سردرگم/ اجتنابي، نمره خوش بيني و عزت نفس در سنين پاياني دبيرستان دچار افول مي شود. بر اين اساس اتخاذ تدابير مشاوره اي ويژه اين دختران در سنين پاياني راهنمايي و دبيرستان لازم و ضروري به نظر مي رسد

رابطه نام شخصی افراد با حرمت خود و خودپنداره آن ها

هدف: هدف از انجام اين مطالعه تعيين رابطه احتمالي نام شخصي افراد با حرمت خود و خودپنداره آن ها بوده است.
روش: روش مطالعه مقطعي و جامعه پژوهشي اين مطالعه كليه دانشجويان در سه دانشگاه دولتي تهران، علامه طباطبايي و شهيد بهشتي در شهر تهران (به تعداد تقريبي 60000 دانشجو) بود. از ميان آن ها 404 نفر (224 مرد، 180 زن) از دانشجويان به شيوه نمونه گيري دردسترس انتخاب شدند و به يك پرسشنامه محقق ساخته پيرامون نظرات و احساسشان نسبت به نام شخصي خود و همچنين مقياس حرمت خود روزنبرگ (1965) و مقياس خودپنداره ساراسوات (1984) پاسخ دادند. داده ها به وسيله آزمون تي استودنت و تحليل واريانس يك راهه مورد تحليل قرار گرفت.
يافته ها: نتايج حاكي از آن بود كه نمرات افراد تك اسمي در مقياس حرمت خود و خود پنداره نسبت به آن هايي كه در خانواده و توسط دوستان و همسالان با دو يا چند نام مورد خطاب قرار مي گيرند، به طور معناداري بالاتر است. به علاوه افرادي كه احساس خوشايندي نسبت به نام خود داشتند و آن هايي كه نام خود را هم سنخ با خود و خانواده خويش مي دانستند، نسبت به گروه مقابل خود، در مقياس حرمت خود و خودپنداره نمرات بالاتري كسب كردند.
نتيجه گيري: به نظر مي رسد كه نام شخصي هر فرد به عنوان جلوه بيروني حرمت خود و خودپنداره او در حكم لباس اجتماعي و يكي از ابعاد پرارجاع در زندگي هر انساني، با كيفيت حرمت خود و خودپنداره افراد رابطه دارد. نتايج اين مطالعه پيامدهاي عميق و گسترده انتخاب نام براي فرزندان توسط والدين را برجسته مي سازد

اثربخشی روش تصحیح نارساخوانی دیویس بر عملكرد خواندن كودكان نارساخوان

هدف: اين پژوهش، به منظور تعيين اثربخشي روش تصحيح نارساخواني ديويس بر عملكرد خواندن دانش آموزان پسر پايه سوم ابتدايي نارساخوان انجام گرفت.
روش: پژوهش از نوع آزمايشي با طرح پيش آزمون- پس آزمون با گروه گواه بود. تعداد كل جامعه آماري پژوهش 55 هزار و 824 دانش آموز عادي سوم دبستان بود كه از بين آن ها 20 دانش آموز نارساخوان به شيوه نمونه گيري تصادفي خوشه اي چند مرحله اي انتخاب، و به روش تصادفي در گروه هاي آزمايش و گواه گمارده شد. ابزارها عبارت از فهرست وارسي شناسايي كودكان نارساخوان انجمن روان پزشكي آمريكا (1384)، مقياس هوش وكسلر كودكان 1969، و آزمون خواندن و نارساخواني كرمي نوري و مرادي (1384) بود. گروه آزمايش برنامه مداخله ديويس 1994 را در 16 جلسه نيم ساعتي به صورت انفرادي دريافت كرد. پس از پايان مداخله، از هر دو گروه، آزمون خواندن و نارساخواني به اجرا در آمد. داده هاي به دست آمده با روش آماري تحليل كواريانس تحليل شد.
يافته ها: يافته ها نشان داد، روش ديويس بر عملكرد خواندن كودكان نارساخوان موثر است. اين نتايج در پيگيري يك سال و سه ماهه نيز تاييد شد.
نتيجه گيري: روش ديويس روش موثري براي بهبود عملكرد خواندن دانش آموزان نارساخوان به نظر مي رسد. با اين روش حيطه هاي مختلف خواندن اين دانش آموزان را مي توان تقويت كرد. بنابراين معلمان و درمانگران مي توانند، روش ديويس را به عنوان يك مداخله اثربخش براي دانش آموزان نارساخوان به كارگيرند، و مشكلاتي مانند عدم توجه و تعادل آن ها را نيز بر طرف سازند

ناهماهنگی شناختی: تاثیر تمركز بر خود بر تعدیل كنندگی عزت نفس در تغییر نگرش

vهدف: هدف پژوهش حاضر تعيين تاثير تمركز بر خودپنداره بر تعديل كنندگي عزت نفس در فرايندهاي ناهماهنگي شناختي بود.
روش: اين پژوهش از نوع شبه آزمايشي بود. به دليل وجود 4 گروه در اين آزمايش و لزوم حضور حداقل 15 نفر در هر گروه، از جامعه 400 نفري دانشجويان ساكن در خوابگاه پسرانه كارشناسي ارشد دانشگاه شهيد بهشتي، 60 نفر با روش نمونه گيري در دسترس (به دليل عدم دسترسي به فهرست اسامي آن ها) انتخاب و با اجراي مقياس عزت نفس روزنبرگ (1965) به دو گروه داراي عزت نفس بالا و پايين تقسيم و هر يك از اين گروه ها نيز به طورتصاوفي در دو گروه متمركز برخود و نامتمركز برخود جايگزين شد. آن ها در پارادايم ايفاي نقش/ ناهماهنگي (نايل، كورل، دريك، گلن، اسكات و استاكي (2001) شركت كردند كه در آن، يكي از افراد محبوب و مورد علاقه شان درخواست كودكي 10 ساله را رد و توجيه ناكافي براي آن ارائه مي كرد.
يافته ها: تحليل داده ها نشان داد در شرايط متمركز برخود، برخلاف شرايط نامتمركز، محبوبيت فرد موردعلاقه در شركت كنندگان داراي عزت نفس بالا به طور معناداري بيش از شركت كنندگان داراي عزت نفس پايين كاهش يافت.
نتيجه گيري: اثر عزت نفس در كاهش ناهماهنگي، زماني رخ مي دهد كه افراد بر خودپنداره متمركز شده باشند. ازاين رو ارائه راه كارهاي مواجهه با ناهماهنگي شناختي و تعارض هاي ناشي از آن بايد مطابق با سطح عزت نفس و با برجسته كردن نقش خود افراد همراه باشد

تاثیرپذیری از تصورات قالبی جنسیتی در شغل گزینی: تمایز بین دانشجویان ریاضی فنی و علوم انسانی

هدف: هدف اين پژوهش مقايسه تاثيرپذيري اهداف شغلي زنان و مردان گروه هاي رياضي فني و علوم انساني از تصورات قالبي جنس- رشته شخصي و غيرشخصي بود. علاوه بر اين، اهميت جنس و همانندسازي گروه رشته اي ضمني به عنوان تعديل گرهاي اين اثرات آزمون شد.
روش: روش پژوهش همبستگي بود. از ميان 700 نفر دانشجويان سال سوم و بالاتر دوره كارشناسي علوم انساني و رياضي فني دو دانشگاه صنعتي شريف و تهران در سال 1389، 192 نفر (نيمي زن، نيمي از هر گروه رشته) با روش نمونه گيري دردسترس انتخاب شد. تصور قالبي و همانندسازي ضمني با گروه رشته خود با استفاده از آزمون رايانه اي تداعي ضمني گرينوالد، مك قي و شوارتز (1998) سنجيده شد. به علاوه، از آزمودني ها در مورد اهميت جنس و هدف شغلي شان سوال شد. براي تحليل داده ها از رگرسيون سلسله مراتبي به طور جداگانه در هر گروه رشته استفاده شد.
يافته ها: در گروه رياضي-فني، تعامل جنس و همانندسازي گروه رشته اي تمايل به شغل گزيني در رشته فعلي را پيش بيني كرد، درحالي كه در گروه علوم انساني، تعامل سه راهه جنس و تصور قالبي شخصي و اهميت جنس پيش بين آن بود. هر دو اثر در جهت مورد انتظار بود.
نتيجه گيري: دانشجويان دو گروه رشته از نظر نوع تصور قالبي تاثيرگذار (غيرشخصي در رياضي فني در مقابل شخصي در علوم انساني) و تعديل گر اثر آن (همانندسازي گروه رشته اي در رياضي فني درمقابل اهميت جنس در علوم انساني) با يكديگر متفاوتند. اين يافته توسط ديرينه بودن حضور اكثريتي مردان در رياضي فني در مقابل اخيرتر بودن حضور اكثريتي زنان در علوم انساني قابل تبيين است. نتايج اين پژوهش در تشخيص دانشجويان آسيب پذير و طراحي مداخلات با هدف كاهش اثرات منفي تصورات قالبي جنسيتي بر انتخاب هاي شغلي آنان كاربرد دارد

رابطه باورهای خودكارآمدی و فراشناخت با راهبردهای مقابله در مردان سوء مصرف كننده مواد

هدف: هدف پژوهش تعيين رابطه باورهاي خودکارآمدي عمومي، فراشناخت با راهبردهاي مقابله با استرس در مردان سوء مصرف کننده مواد بود.
روش: روش مطالعه توصيفي از نوع همبستگي و جامعه آماري کليه 4493 نفر مردي بود که در سال 90-1389 به مراکز خود معرف سم زدايي شهر کرمان مراجعه کرده بودند. با روش نمونه گيري خوشه اي- تصادفي 354 نفر انتخاب و پرسشنامه هاي فراشناخت ولز و متيوس (1995-1994)، خودکارآمدي عمومي شوآرتز و جروسلم (1979) و پاسخ هاي مقابله اي بلينگر و موس (1981) را تکميل کردند. داده ها با محاسبه ضريب همبستگي پيرسون و تحليل مسير به كمك نرم افزار ليزرل تحليل شد.
يافته ها: نتايج نشان داد ارتباط بين خودکارآمدي عمومي و فراشناخت و ابعاد آن با سبک مقابله اي مساله محور مثبت و با سبک مقابله اي منفي است. نتايج تحليل مسير نشان داد الگوي پژوهش از برازش نسبتا خوبي برخوردار و تمامي ضرايب مسيرها معنادار است.
نتيجه گيري: از آنجا که باورهاي خودکارآمدي عمومي پايين و فراشناخت مختل، انتخاب راهبردهاي مقابله با استرس را در سوء مصرف کنندگان مواد به خوبي پيش بيني مي کند؛ پس آموزش راهبردهاي خودکارآمدي و فراشناخت موثر در نوع استفاده از راهبرد مقابله اي افراد سوء مصرف کننده مواد در برابر موقعيت هاي استرس زا مي تواند از گرايش مجدد اين افراد به مصرف مواد پيشگيري کند

مقایسه سیستم های مغزی فعال سازی/ بازداری رفتاری و منبع كنترل دانشجویان دختر و پسر

هدف: هدف پژوهش حاضر تعيين و مقايسه سيستم هاي مغزي فعال سازي/بازداري رفتاري و منبع كنترل دروني و بيروني دانشجويان دختر و پسر بود.
روش: روش پژوهش مطالعه علي- مقايسه اي و جامعه آماري كليه دانشجويان دانشگاه پيام نور مركز اهواز به تعداد 15هزار نفر بود که از ميان آن ها 300 نفر (75 پسر و 75 دختر با منبع كنترل بيروني و 75 پسر و 75 دختر با منبع كنترل دروني) با روش نمونه گيري طبقه اي تصادفي انتخاب شدند. ابزار جمع آوري داده ها نسخه كوتاه پرسشنامه گري-
ويلسون (2000) و مقياس كنترل دروني- بيروني راتر (1966) بود.
يافته ها: يافته ها نشان داد تفاوت ميزان فعاليت سيستم هاي مغزي/
رفتاري بين چهار گروه آزمودني معني داري است. ميزان فعاليت سيستم فعال سازي رفتاري در آزمودني هاي با منبع كنترل دروني بيشتر و اين ميزان در پسران بالاتر از دختران بود و ميزان فعاليت سيستم بازداري رفتاري در آزمودني هاي با منبع كنترل بيروني بيشتر و اين برتري با گروه دختران بود. در سيستم جنگ- گريز، درك از مركز كنترل بيروني ميانگين بالاتري را نشان داد و ميانگين دختران در گريز و ميانگين پسران در جنگ بيشتر بود.
نتيجه گيري: بر اساس ديدگاه گري، سيستم فعال سازي رفتاري با عواطف مثبت و سيستم بازداري رفتاري با عواطف منفي در رابطه است و بر اثر محرك هاي دروني و بيروني فعال مي شوند. تفاوت هاي اين دو سيستم مي تواند علت واكنش هاي مغزي براي انواع گوناگون آسيب
شناسي رواني و روش هاي پيشگيري آن را تبيين کند

« بعدی  ۳۱۶  ۳۱۵  ۳۱۴  ۳۱۳  ۳۱۲  ۳۱۱  ۳۱۰  ۳۰۹  ۳۰۸  ۳۰۷  ۳۰۶  ۳۰۵  ۳۰۴  ۳۰۳  ۳۰۲  ۳۰۱  ۳۰۰  ۲۹۹  ۲۹۸  ۲۹۷  قبلی »