اثربخشی امیددرمانی بر افزایش میزان رضایت زناشویی و تغییر سبك دلبستگی ناایمن در دانشجویان متاهل دانشگاه

هدف: اين پژوهش با هدف تعيين ميزان اثربخشي اميد درماني بر افزايش رضايت زناشويي دانشجويان متاهل داراي سبك دلبستگي ناايمن انجام پذيرفت.
روش: روش پژوهش از نوع شبه آزمايشي با طرح پيش آزمون- پس آزمون با گروه گواه و جامعه آماري شامل دانشجويان متاهل دانشگاه علامه طباطبايي در سال تحصيلي 88-87 به تعداد 480 نفر بود. براي شناسايي افراد داراي سبك دلبستگي ناايمن، آزمودني ها پرسشنامه تجارب شخصي در روابط صميمانه والر، فرالي و برنان (2000) را تكميل كردند. پس از مرحله غربالگري 52 نفر از آزمودني ها سبک دلبستگيشان ناايمن بود. از اين ميان 16 نفر تمايل به همکاري با پژوهشگران داشتند که اين افراد در دو گروه آزمايش و گواه جايگزين شدند. هر دو گروه به پرسشنامه هاي رضايت زناشويي انريچ سليماني نژاد (1373) و اميد اسنايدر (1991) پاسخ دادند. در گروه آزمايشي، اميددرماني در 6 جلسه يك ساعته به صورت گروهي اجرا شد اما در گروه گواه مداخله اي صورت نگرفت. سپس پس آزمون اجرا شد.
يافته ها: نتايج نشان داد آموزش رويكرد اميددرماني در گروه آزمايشي به طور معناداري موجب افزايش اميد و رضايت زناشويي در دانشجويان متاهل داراي سبك دلبستگي ناايمن در مقايسه با گروه گواه شده، اما منجر به تغيير سبك دلبستگي افراد از ناايمن به ايمن نشده است.
نتيجه گيري: در حوزه درمان و در زمينه کار با افرادي که نارضايتي زناشويي دارند، اميددرماني با توجه به ماهيت آن بسيار کارا و نويدبخش به نظر مي رسد.

اثربخشی رفتار درمانگری شناختی در بهبود كیفیت زندگی بیماران دچار سرطان

هدف: هدف پژوهش تعيين تاثير رفتار درمانگري شناختي بر بهبود کيفيت زندگي بيماران دچار سرطان بود.
روش: روش پژوهش نيمه آزمايشي با طرح پيش آزمون- پس آزمون، گروه گواه و پيگيري بود. آزمودني ها 30 بيمار دچار سرطان بودند که از ميان بيماران مراجعه کننده به مراکز شيمي درماني و درمانگاه هاي منتخب آنکولوژي زاهدان اتنخاب و به صورت تصادفي در دو گروه 15 نفري آزمايش و گواه جايگزين شدند. گروه آزمايش 9 جلسه 60 دقيقه اي 1 جلسه در هفته متغير مستقل، رفتار درمانگري شناختي را دريافت کرد. در گروه گواه مداخلات روان-شناختي صورت نگرفت. ابزار پژوهش ويراست سوم پرسشنامه کيفيت زندگي سازمان پژوهش هاي اروپايي (آرونسون، 1987) بود که سه مقياس حيطه کلي علائم/کيفيت زندگي، مقياس عملکردي و مقياس علائم را مي سنجد و هر يک از اين مقياس ها نيز چندين ابعاد را ارزيابي مي کند. براي تحليل داده ها از کوواريانس استفاده شد.
يافته ها: نتايج حاکي از بهبودي و تفاوت معني دار گروه آزمايش در تمامي ابعاد مقياس هاي کيفيت زندگي در مقايسه با گروه گواه بود. همچنين وضعيت بهتر آن ها را در ابعاد ايفاي نقش، عملکرد هيجاني، شناختي و اجتماعي مقياس عملکردي نسبت به گروه گواه نشان داد. پيگيري بعد از 2 ماه، نتايج به دست آمده در دو گروه را تاييد کرد.
نتيجه گيري: رفتار درمانگري شناختي باعث بهبود کيفيت زندگي و عملکرد بيماران دچار سرطان مي شود. بنابراين از اين روش مي توان در مراکز آنکولوژي به عنوان يک درمان تکميلي در کنار درمان هاي پزشکي سود جست و از طرفي از نقش اساسي آن در بهبود ارتباط پزشک و بيمار بهره مند شد.

اثربخشی برنامه آموزش فلسفه به دانش آموزان دختر بر عزت نفس و توانایی حل مساله آن ها

هدف: اين پژوهش با هدف تعيين تاثير برنامه آموزش فلسفه به کودکان بر عزت نفس و توانايي حل مساله در دانش آموزان دختر سال اول راهنمايي شهرستان بروجن در سال تحصيلي 89-88 انجام شد.
روش: روش پژوهش از نوع شبه آزمايشي با پيش آزمون- پس آزمون با گروه گواه است. در اين پژوهش از 1720 دانش آموز دختر اول راهنمايي، دو کلاس به روش تصادفي خوشه اي چندمرحله اي انتخاب و آزمودني ها به صورت تصادفي در دو گروه آزمايش و گواه جايگزين شدند. هر دو گروه پرسشنامه سبک هاي حل مساله لانگ و کسيدي (1996) و عزت نفس کوپر اسميت (1967) را تکميل کردند و سپس برنامه فلسفه، به کودکان گروه آزمايش به مدت 15 جلسه، هر هفته 2 جلسه آموزش داده شد. به گروه گواه آموزشي در اين زمينه ارائه نشد. در پايان دوره مجددا هر دو گروه پرسشنامه هاي مذکور را تکميل کردند. نتايج با روش تحليل کوواريانس تحليل شد.
يافته ها: يافته ها نشان داد برنامه مذکور به طور معناداري عزت نفس گروه آزمايش را افزايش داده و از سوي ديگر به افزايش معنادار استفاده از سبک حل مساله مساله مدار و کاهش معنادار در سبک هيجان مدار منجر شده است.
نتيجه گيري: اين برنامه مي تواند در بهبود مهارت هاي شناختي و اجتماعي دانش آموزان موثر واقع شود هدف از برنامه آموزش فلسفه به كودكان اين است كه كودكان تبديل همانگونه سازندگان آن معتقدند هدف اين برنامه اين است کودکان، انسان هايي متفكرتر، انعطاف پذيرتر، باملاحظه تر و منطقي تر شوند.

رابطه ارزش ها و شخصیت مدیران با شایسته سالاری، مشاركت شهروندی و بیگانگی سازمانی در سازمان های دیوان سالار و سنتی

هدف: هدف پژوهش حاضر تعيين رابطه بين نظام ارزشي مديران و ويژگي هاي شخصيتي آن ها با سه متغير مشاركت شهروندي، نگرش به شايسته سالاري و بيگانگي سازماني بود.
روش: روش پژوهش زمينه يابي بود. بدين منظور از ميان مجموعه 1870 نفري مديران و سرپرستان سازمان هاي ديوان سالار 288 نفر و از ميان مجموعه 1100 نفري مديران و سرپرستان سازمان هاي صنعتي 155 نفر به طور تصادفي طبقه اي انتخاب و روابط مذكور در اين دو نوع سازمان بررسي و مقايسه شد. نظام ارزشي مديران با پرسشنامه ارزش هاي شوارتز (1994) و ويژگي هاي شخصيتي مديران با نسخه كوتاه پرسشنامه شخصيتي نئو (کاستا و مک-کري، 1985)، مشاركت شهروندي با پرسشنامه آلموند و وربا (1963)، نگرش به شايسته سالاري با پرسشنامه پيرس و تسيو (1994) و بيگانگي سازماني با يك پرسشنامه 4 سوالي پژوهشگر ساخته ارزيابي شد. به منظور بررسي روابط بين متغيرها از ضريب همبستگي پيرسون و به منظور مقايسه دو نوع سازمان از
z فيشر استفاده شد.
يافته ها: بر اساس نتايج به دست آمده تفاوت هاي معناداري بين سازمان هاي ديوان سالار و سنتي و نيز روابط معناداري بين نظام ارزشي و ويژگي هاي شخصيتي با متغيرهاي ملاك به دست آمد.
نتيجه گيري: با توجه به اين نتايج به نظر مي رسد سازمان هاي ديوان سالار بيشتر ماهيتي انسان گرايانه دارند. بنابراين پيشنهاد مي شود که برنامه هاي اصلاحي در سازمان هاي سنتي اجرا شود كه معطوف به ساختار و فرهنگ سازماني و مبني بر ترويج و ترغيب ارزش هاي جهاني بودن، خيرخواهي و خودرهبري و افزايش انعطاف پذيري است. اين پژوهش پاسخ مشخصي در اختيار مسوولين قرار مي دهد که در بدو استخدام، در گزينش اوليه کارکنان، پس از استخدام، مراحل بالاتر، هنگام ارتقا و در مديريت افراد نخبه مي توان از اين نتايج استفاده کرد.

اثربخشی تحول راهبرد خود نظم دهی بر عملكرد نوشتن دانش آموزان دچار اختلال كمبود توجه بیش فعالی

هدف: پژوهش حاضر با هدف ميزان اثربخشي تحول راهبرد خود نظم دهي بر عملکرد نوشتن دانش آموزان دچار اختلال کمبود توجه بيش- فعالي صورت گرفت.
روش: روش پژوهش از نوع آزمايشي و جامعه آماري کليه دانش آموزان پايه سوم تا پنجم ابتدايي شهر شيراز به تعداد 8652 نفر بود. به منظور انجام اين پژوهش، تعداد 20 دانش آموز دچار اختلال بيش فعالي پس از اجراي آزمون هاي تشخيصي (آزمون هوشي وکسلر کودکان (1385)، پرسشنامه علائم کودکان استوني بروک (1994) و آزمون اختلال نوشتن فلاح چاي (1384) به شيوه نمونه گيري خوشه اي چندمرحله اي به طور تصادفي انتخاب و به صورت تصادفي در دو گروه آزمايش و گواه جايگزين شدند. راهبردهاي خود نظم دهي به آزمودني هاي گروه آزمايش به مدت 10 جلسه 1 ساعته هفته اي يک جلسه آموزش داده شد، گروه گواه مداخله اي دريافت نکرد. داده هاي به دست آمده با استفاده از روش آماري کوواريانس تحليل شد.
يافته ها: نتايج به دست آمده نشان داد عملکرد نوشتن آزمودني هاي گروه آزمايش در مقايسه با گروه گواه به طور معناداري بهبود يافته و خطاهاي املاي آن ها کم شده است. پيگيري پس از گذشت 3 ماه نيز مويد پايداري آموخته ها بود.
نتيجه گيري: بر مبناي نتايج اين پژوهش راهبردهاي خود نظم دهي سبب كاهش خطاهاي املاي دانش آموزان دچار کمبود توجه بيش فعالي مي شود. بنابراين مي توان به مربيان اين کودکان، مشاوران و روان شناسان پيشنهاد نمود که با استفاده از اين راهبردها براي بهبود عملکرد نوشتن دانش آموزان داراي اختلال نوشتن بکوشند.

رابطه نظام های مغزی- رفتاری و برخی عوامل جمعیت شناختی با ابتلا به بیماری های قلبی- عروقی

هدف: هدف اين مطالعه تعيين رابطه نظام هاي مغزي- رفتاري و برخي عوامل جمعيت شناختي با ابتلا به بيماري هاي قلبي- عروقي بود.
روش: روش پژوهش از نوع پس رويدادي و جامعه آماري حدود 360 نفر از بيماران قلبي- عروقي 20 تا 40 ساله بيمارستان شهيد مدني شهر تبريز بود. نمونه آماري پژوهش شامل 122 نفر كه 62 نفر از آن ها سالم و 60 نفر بيمار قلبي بودند، كه به روش نمونه گيري تصادفي انتخاب شدند. ابزار سنجش اين پژوهش مقياس بازداري/ فعال سازي رفتاري كارور و وايت (1994) و پرسشنامه جمعيت شناختي محقق ساخته بود.
يافته ها: نتايج پژوهش نشان دهنده عدم تفاوت بين افراد سالم و بيمار در نظام فعال سازي رفتاري، و تفاوت آن ها در نظام بازداري رفتاري بود. به علاوه نتايج آزمون تحليل واريانس نشان داد که جنس اثر معناداري در هيچ يک از نظام هاي مغزي- رفتاري ندارد. نتايج رگرسيون لوجستيك نشان داد كه وزن و سن مي توانند پيش بيني كننده بيماري قلبي باشند و همچنين احتمال ابتلا به بيماري قلبي در مردان بيشتر از زنان است.
نتيجه گيري: با توجه به اين که ممکن است افراد سالم و بيمار در نظام بازداري رفتاري تفاوت داشته باشند، از فعاليت سيستم بازداري رفتاري مي توان به عنوان مولفه مناسبي در تحليل روان شناختي بروز بيماري هاي قلبي- عروقي سود جست. پيشنهاد مي شود با شناسايي نوع نظام هاي مغزي- رفتاري به ويژه نظام بازداري رفتاري افراد و آگاهي آن ها نسبت به اين نوع ويژگي، آن ها را در جهت بهبود سبک زندگيشان سوق داد و بدين وسيله بروز بيماري هاي قلبي- عروقي را در آن ها کاهش داد.

اثربخشی زوج درمانی كوتاه مدت به شیوه خودتنظیمی بر سلامت روان و افسردگی زوجین

هدف: هدف اين پژوهش تعيين ميزان تاثير زوج درماني كوتاه مدت به شيوه خودتنظيمي بر سلامت روان و افسردگي زوجين بود.
روش: روش پژوهش شبه آزمايشي با دو گروه آزمايش و گواه و استفاده از طرح پيش آزمون، پس آزمون و پيگيري 3 ماهه بود. 30 زوج از ميان 60 زوج مراجعه كننده به كانون فرهنگي صاحب الزمان شهر اصفهان در سال 1389 به عنوان نمونه انتخاب و به صورت تصادفي 15 زوج در گروه آزمايش و 15 زوج در گروه گواه جايگزين شدند. پرسشنامه سلامت عمومي گلدبرگ (1972) و افسردگي بک (1961) در هر دو گروه در مرحله پيش آزمون، پس آزمون و پيگيري پس از 3 ماه اجرا شد. گروه آزمايش هفته اي دو بار در 8 جلسه به مدت 2 ساعت، در جلسات زوج درماني كوتاه مدت به شيوه خودتنظيمي شركت نمودند ولي در گروه گواه مداخله اي صورت نگرفت.
يافته ها: نتايج نشان داد كه زوج درماني كوتاه مدت به شيوه خودتنظيمي سلامت روان زوجين را افزايش و افسردگي آنها را کاهش داده است. تاثير اين رويكرد بر سلامت روان و افسردگي بر حسب جنس تفاوت نداشت. اين نتايج در پيگيري 3 ماهه نيز تاييد شد.
نتيجه گيري: مي توان زوج درماني کوتاه مدت به شيوه خودتنظيمي را به عنوان روش موثري براي افزايش سلامت روان و کاهش افسردگي و بهبود کيفيت زندگي زوجين در نظر گرفت و از آن در مراکز آموزشي و مشاوره استفاده کرد.

 

اثربخشی مقابله درمانگری بر احساس تنهایی زنان نابارور

هدف: پژوهش حاضر تعيين درجه تاثير مقابله با تنيدگي بر احساس تنهايي زنان نابارور بود.
روش: روش پژوهش نيمه تجربي با طرح پيش آزمون، پس آزمون و پيگيري پس از 3 هفته بود. از بين 200 زن نابارور مراجعه کننده به درمانگاه ناباروري دکتر چوبساز در کرمانشاه، 40 زن نابارور داوطلب شرکت در پژوهش شدند، و به صورت تصادفي در دو گروه آزمايش و گواه جاي گرفتند. در مرحله پيش آزمون هر دو گروه همزمان به مقياس هاي احساس تنهايي راسل، پپلاو و کورتونا (1980) و نسخه کوتاه افسردگي بک (2000) جهت تعيين روايي مقياس احساس تنهايي، پاسخ دادند. در مرحله بعد، در گروه آزمايش طي 8 جلسه 120 دقيقه اي هفته اي يک جلسه، مقابله درمانگري ارائه شد و در گروه گواه مداخله اي صورت نگرفت. سپس هر دو گروه به طور همزمان در مرحله پس آزمون و پيگيري بعد از 3 هفته با مقياس احساس تنهايي آزمون شدند. به منظور تجزيه و تحليل اطلاعات از تحليل واريانس اندازه گيري مکرر، استفاده شد.
يافته ها: نتايج نشان داد تفاوت بين نمرات احساس تنهايي و زيرمقياس هاي انزوا، اجتماعي بودن، نداشتن فردي صميمي و احساس تنهايي آزمودني ها در پيش آزمون، پس آزمون و پيگيري بين دو گروه آزمايش و گواه معنادار است.
نتيجه گيري: مقابله درمانگري مي تواند روش موثري براي کاهش احساس تنهايي، انزوا و افزايش ارتباطات اجتماعي زنان نابارور باشد

تاثیر درمان آرام سازی پیش رونده عضلانی بر سطح كیفیت زندگی زنان دچار بیماری تصلب چندگانه

هدف: هدف پژوهش تعيين ميزان تاثير درمان آرام سازي پيش رونده عضلاني به عنوان يک درمان علامتي براي بالا بردن سطح کيفيت زندگي بيماران دچار تصلب چندگانه (ام. اس) بود.
روش: اين پژوهش يک مطالعه نيمه تجربي با طرح پيش آزمون، پس آزمون و پيگيري 2 ماهه بود. 30 نفر از بيماران انجمن ام. اس شيراز از ميان کليه اعضا که داراي ملاک ورود به درمان و در دسترس بودند انتخاب و به طور تصادفي در دو گروه آزمايش و گواه جايگزين شدند. هر دو گروه قبل و بعد از مداخله به پرسشنامه کيفيت زندگي سازمان بهداشت جهاني (1995) پاسخ دادند. براي پيگيري اثرات درمان 2 ماه بعد بار ديگر اين سنجش به عمل آمد. درمان آرام سازي پيش رونده در 12 جلسه 60 دقيقه اي، هفته اي دو بار در مورد گروه آزمايش به کار گرفته شد و در گروه گواه مداخله اي صورت نگرفت. براي تجزيه و تحليل داده ها از آزمون لوين و تحليل واريانس با اندازه گيري هاي مکرر استفاده شد.
يافته ها: نتايج نشان داد که اين درمان کيفيت زندگي بيماران ام. اس را افزايش داده و 37 درصد از تغييرات ديده شده مربوط به درمان آرام سازي پيش رونده عضلاني بوده است. نتيجه درمان در پيگيري 2 ماهه نيز سطح بالاتري از کيفيت زندگي را نشان داد.
نتيجه گيري: مي توان درمان آرام سازي عضلاني را به عنوان روشي موثر براي بالا بردن کيفيت زندگي بيماران ام. اس و به عنوان يک درمان علامتي به کار برد

ویژگی های روان سنجی مقیاس امید اسنایدر

هدف: هدف پژوهش تعيين ويژگي هاي روان سنجي مقياس اميد اسنايدر بود.
روش: روش پژوهش همبستگي و جامعه آماري تمام دانشجويان مقطع کارشناسي 1388-1387 دانشگاه شهيد بهشتي به تعداد 6970 نفر بود. با توجه به حداقل نمونه مورد نياز جهت تحليل عاملي که 250 نفر است 371 نفر 276 زن و 95 مرد به روش نمونه گيري خوشه اي چند مرحله اي انتخاب شدند و به مقياس هاي اميد اسنايدر (1991)، حمايت اجتماعي ادراک شده زيمت (1988)، هدف در زندگي كرامباخ و ماهوليک (1964) و افكار خودكشي محمدي فر، بشارت و حبيبي (1384) پاسخ دادند. داده ها با استفاده نرم افزار تحليل معادلات ساختاري تحليل شد.
يافته ها: بررسي روايي سازه با استفاده از تحليل عاملي تاييدي نشان داد که مقياس داراي ساختاري دو عاملي شامل تفکر عامل و مسيرها است. بررسي روايي همزمان با محاسبه همبستگي اين مقياس با مقياس افکار خودکشي، حمايت اجتماعي ادراک شده و معنا بيانگر رابطه منفي بين نمرات مقياس اميد با نمرات مقياس افکار خودکشي و رابطه مثبت با نمرات مقياس هاي حمايت اجتماعي ادراک شده و معنا در زندگي بود. ضريب اعتبار اين مقياس با استفاده از فرمول آلفاي کرونباخ 0.86 و از طريق بازآزمايي 0.81 به دست آمد.
نتيجه گيري: مقياس اميد اسنايدر براي جمعيت ايراني از اعتبار و روايي خوبي برخوردار و در سنجش هاي روان شناختي کشور ايران قابل استفاده است و از آن مي توان به عنوان ابزاري معتبر و مناسب در محيط هاي باليني و آموزشي به منظور ارزيابي افراد و تهيه برنامه هاي درماني و پيشگيرانه سود جست

تاثیر آموزش هوش هیجانی بر كاهش مشكلات درون نمود نوجوانان نارساخوان

هدف: هدف پژوهش تعيين ميزان تاثير آموزش هوش هيجاني بر مشكلات درون نمود دانش آموزان نارساخوان بود.
روش: روش پژوهش شبه تجربي با طرح پيش آزمون - پس آزمون و گروه گواه بود. جامعه آماري شامل کليه نوجوانان پسر نارساخوان مراجعه كننده به مراكز اختلال هاي يادگيري سازمان آموزش و پرورش استثنايي شهر تهران بود که از ميان آنها 30 دانش آموز 11 تا 13 ساله که داراي پرونده بودند به روش نمونه در دسترس انتخاب شد. ابزار جمع آوري اطلاعات پرسشنامه خودسنجي نوجوانان آخنباخ و رسکورلا (2003) و پرسشنامه هوش هيجاني شات (1998) بود. با استفاده از روش تحليل کوواريانس داده ها تحليل شد.
يافته ها: نتايج نشان داد كه هوش هيجاني گروه آزمايش در مقايسه با گروه گواه به طور معني داري افزايش، و مشكلات درون نمود اين گروه کاهش يافته است.
نتيجه گيري: آموزش هوش هيجاني مي تواند در افزايش هوش هيجاني و كاهش مشكلات درون نمود موثر باشد. لذا پيشنهاد مي شود با آموزش هوش هيجاني و استفاده از نتايج اين پژوهش در مراکز مشاوره نوجوانان نارساخوان، مشکلات درون نمود آنها را کاهش دهند

رابطه بین شیوه ‌های فرزندپروری با عزت نفس جنسی و مولفه های آن در دانشجویان زن دانشگاه

هدف: هدف از انجام اين پژوهش تعيين رابطه شيوه ‌هاي فرزندپروري با عزت نفس جنسي و مولفه‌ هاي آن (مهارت، تجربه، كنترل، جذابيت، انطباق پذيري و قضاوت اخلاقي) بود.
روش: روش پژوهش توصيفي از نوع همبستگي بود. با استفاده از جدول کرجسي - مورگان (1970) از بين 3200 دانشجو 345 نفر از دانشجويان زن دانشكده ادبيات و زبان ‌هاي خارجي دانشگاه آزاد اسلامي واحد كرج در سال تحصيلي 1389 به صورت نمونه گيري در دسترس انتخاب و در گزينش آنها تاهل، حداقل طول زندگي مشترک 2 سال، و در قيد حيات بودن مادر در نظر گرفته شد. ابزار پژوهش پرسشنامه عزت نفس جنسي زنان زينا و شواترز (1996) و شيوه‌ هاي فرزندپروري بامريند 1972 بود.
يافته ‌ها: يافته ها نشان داد رابطه بين شيوه فرزندپروري مقتدرانه با مولفه ‌هاي جذابيت و كنترل مثبت و با مولفه مهارت و تجربه منفي بود. رابطه بين شيوه فرزندپروري سهل ‌گيرانه با مولفه ‌هاي مهارت، تجربه و جذابيت مثبت و با مولفه كنترل منفي بود. رابطه بين شيوه فرزندپروري مستبدانه با کنترل و جذابيت منفي بود و با مولفه هاي ديگر معني دار نبود.
نتيجه گيري: شيوه فرزندپروري مناسب عامل مهمي در رشد عزت نفس جنسي و مولفه هاي آن است. از سوي ديگر عزت نفس جنسي نقش مهمي در تقويت عوامل روان شناختي مثل جذابيت جسماني، احساسات، افكار و رفتار جنسي دارد که در رابطه جنسي سالم، عوامل روان شناختي علاوه بر هورمون‌ هاي جنسي نقش مهمي ايفا مي کند. بنابراين لازم است شيوه فرزندپروري مناسب را به والدين آموزش داد، تا آنها با اعمال شيوه درست فرزندپروري بتوانند عزت نفس جنسي فرزندانشان را ارتقا دهند و بدين طريق از بي ‌بند و باري جنسي و آشفتگي خانوادگي در زندگي آتي آنان پيشگيري نمايند

« بعدی  ۳۱۴  ۳۱۳  ۳۱۲  ۳۱۱  ۳۱۰  ۳۰۹  ۳۰۸  ۳۰۷  ۳۰۶  ۳۰۵  ۳۰۴  ۳۰۳  ۳۰۲  ۳۰۱  ۳۰۰  ۲۹۹  ۲۹۸  ۲۹۷  ۲۹۶  ۲۹۵  قبلی »