اثربخشی آموزش مدیریت رفتار بر تنیدگی والدینی مادران كودكان درخودمانده

هدف پژوهش حاضر تعيين ميزان اثربخشي برنامه آموزش مديريت رفتاري والدين در کاهش تنيدگي والديني مادران کودکان درخودمانده بود. بر اساس يک طرح شبه تجربي، 30 مادر کودک درخودمانده انتخاب و در دو گروه آزمايش و گواه قرار داده شدند. گروه ها از نظر سن و جنس کودک، و سن و تحصيلات مادر همتا شدند. پرسشنامه تنيدگي والديني (آبيدين، 1990) در پيش آزمون، پس آزمون و پيگيري به دو گروه داده شد. گروه آزمايش، به مدت شش هفته (هر هفته يک جلسه دو ساعته) در جلسه هاي آموزش والدين شرکت کردند و گروه گواه مداخله اي دريافت نکرد. يافته هاي تحليل واريانس با استفاده از اندازه هاي مکرر نشان دادند که اين برنامه بر کاهش تنيدگي والديني اثر دارد و به افزايش توانايي مقابله با تنيدگي والديني منجر مي شود. استلزام هاي باليني براي پيشگيري و درمان تنيدگي والديني در مادران کودکان درخودمانده مورد بحث قرار گرفتند.

نقش راهبردهای نظم دهی شناختی هیجان و سلامت عمومی در ناگویی خلقی

هدف پژوهش حاضر پيش بيني ناگويي خلقي بر پايه راهبردهاي نظم دهي شناختي هيجان و سلامت عمومي بود. 431 دانشجوي دانشگاه اروميه (193 مرد، 238 زن) به عنوان نمونه به شيوه نمونه برداري تصادفي طبقه اي انتخاب و با پرسشنامه هاي راهبردهاي نظم دهي شناختي هيجان (گارنفسکي، کرايچ و اسپينهاون، 2002) پرسشنامه سلامت عمومي (گلد برگ و هيلر، 1979) و مقياس فارسي ناگويي خلقي تورنتو (بگبي، پارکر و تيلور، 1994) ارزيابي شدند. داده ها با استفاده از آزمون همبستگي پيرسون و تحليل رگرسيون گام به گام مورد تحليل قرار گرفتند. نتايج نشان دادند که ناگويي خلقي با تمام زيرمقياس هاي سلامت عمومي رابطه مثبت معنادار دارد. همچنين، ناگويي خلقي با ابعاد سرزنش ديگران، سرزنش خود و فاجعه آميزپنداري، رابطه مثبت معنادار، و با ابعاد توجه مثبت مجدد و پذيرش رابطه منفي معنادار داشت. از بين متغيرهاي پژوهش، نارساکنش وري اجتماعي، اضطراب، پذيرش، سرزنش خود و فاجعه آميزپنداري، و سرزنش ديگران 25 درصد از واريانس ناگويي خلقي را تبيين کردند. هر چقدر ناگويي خلقي بالاتر باشد، سلامت عمومي پايين تر و کاربرد راهبردهاي نظم دهي شناختي ناکارآمدتر خواهد بود. نتايج اين پژوهش ضرورت بازشناسي نقش راهبردهاي نظم دهي شناختي هيجان ها و سلامت عمومي را در پيش بيني ناگويي خلقي دانشجويان مورد تاکيد قرار مي دهند.

اثربخشی آموزش راهبردهای یادگیری و بازآموزی اسنادی بر حل مساله ریاضی دانش آموزان دارای ناتوانی هوشی تحولی

پژوهش حاضر با هدف مقايسه اثربخشي آموزش راهبردهاي يادگيري و بازآموزي اسنادي بر حل مساله رياضي دانش آموزان پسر داراي ناتواني هوشي تحولي انجام شد. 45 دانش آموز پايه سوم راهنمايي به روش تصادفي خوشه اي از مدارس کم توان ذهني استان تهران انتخاب و به تصادف در سه گروه 15 نفري (دو گروه آزمايش و يک گروه کنترل) قرار داده شدند. طرح تحقيق از نوع طرح پيش آزمون پس آزمون با گروه کنترل بود. به هر يک از دو گروه آزمايش يکي از روش هاي راهبردهاي يادگيري (بشاورد، 1379) و بازآموزي اسنادي (گلپرور، 1388) در هشت جلسه 45 دقيقه اي آموزش داده شد. از آزمون معلم ساخته رياضي براي سنجش عملکرد حل مساله رياضي و از آزمون هوش وکسلر (وکسلر، 1986) براي تعيين بهره هوشي دانش آموزان استفاده شد. داده ها با روش تحليل کوواريانس و آزمون تعقيبي توکي تحليل شدند. نتايج نشان دادند که بين ميانگين عملکرد رياضي گروه هاي آزمايشي راهبردهاي يادگيري و بازآموزي اسنادي، و گروه بازآموزي اسنادي و گروه کنترل تفاوت معنادار وجود دارد. مي توان نتيجه گرفت که روش آموزشي راهبردهاي يادگيري بيش از بازآموزي اسنادي عملکرد دانش آموزان را در حل مساله رياضي افزايش داده است

مهارت های بنیادی در كودكان دارای ناتوانی ریاضی و ناتوانی توام ریاضی و خواندن

هدف پژوهش حاضر تعيين مهارت هاي بنيادي 103 دانش آموز پايه چهارم داراي ناتواني رياضي بر اساس آزمون ايران کي مت (هومن و محمداسماعيل، 1381) و ناتواني توام رياضي و خواندن بر اساس خرده آزمون خواندن کلمه ها در آزمون خواندن (کرمي نوري و مرادي، 1387) بود. نمونه متشکل بود از سه گروه که از لحاظ بهره هوش همگن شده بودند: کودکان واجد ناتواني رياضي و توانايي متوسط در خواندن (24 نفر)، ناتواني توام در خواندن و رياضي (24 نفر) و پيشرفت متوسط در رياضي و خواندن (26 نفر). مهارت هاي بنيادي شامل پردازش آوايي، پردازش زماني - شنيداري و حافظه کوتاه مدت آوايي و حافظه کاري آوايي بودند. نتايج تحليل واريانس تک متغيري و آزمون هاي تعقيبي (توکي) نشان دادند که کودکان داراي ناتواني رياضي نسبت به کودکان واجد پيشرفت متوسط در خواندن و رياضي در پردازش زماني - شنيداري عملکرد ضعيف تري دارند. نتايج در کل نشان دادند که نارسايي در پردازش آوايي، پردازش زماني - شنيداري و حافظه کوتاه مدت آوايي در شکل گيري ناتواني توام خواندن و رياضي نسبت به ناتواني رياضي، نقش بيشتري دارد.

 

دلبستگی ادراك شده دوران كودكی، كنش وری خانواده و مقابله مذهبی

هدف پژوهش حاضر شناخت الگوهاي کنش وري خانواده به عنوان ميانجي گر ادراک دلبستگي دوران کودکي به هر والد (ايمن و ناايمن) و مقابله مذهبي بود. 870 دانشجو با روش خوشه اي چندمرحله اي از دانشگاه هاي تهران، مقياس ارزشيابي انسجام و انعطاف پذيري خانواده (السون، جورال و تيزدل، 2004)، مقياس مقابله مذهبي (پارگامنت، کوئينگ و پرز، 2000) و مقياس دلبستگي دوران کودکي نسبت به هر والد (هازن و شيور، 1986) را تکميل کردند. براي تحليل نتايج از روش مدل يابي معادلات ساختاري بهره گرفته شد. نتايج نشان دادند که 1) خانواده رهاشده آشفته به طور کامل رابطه بين دلبستگي ناايمن به هر والد و مقابله مذهبي مثبت را ميانجي گري مي کند، 2) خانواده منسجم منعطف، ميانجي گر رابطه بين دلبستگي ايمن به هر والد و مقابله مذهبي منفي است، 3) سبک دلبستگي ناايمن به پدر اثر مستقيم و غيرمستقيمي (از طريق انسجام و انعطاف پذيري خانواده) بر مقابله مذهبي منفي دارد، و 4) ايمني به پدر اثر مستقيمي بر مقابله مذهبي مثبت دارد، اما دلبستگي به مادر نقش مستقيمي در پيش بيني مقابله مذهبي ندارد. بدين ترتيب، نه تنها نقش تاريخچه دلبستگي در درک راهبردهاي مذهبي حايز اهميت است، بلکه کنش وري خانواده در اين رابطه نقش مهمي ايفا مي کند.

شخصیت و مقابله (قسمت اول) (مروری بر پژوهش ها)

نظريه پردازان شخصيت، ديدگاه هاي مختلفي پيرامون ماهيت انسان و تفاوت هاي فردي مطرح کرده اند. در اين راستا، ديدگاه هاي زيست شناختي و مبتني بر هدف در مورد ماهيت انسان، بنيادي اساسي براي تفسير مقابله تدارک مي بينند، رگه هاي مدل پنج عاملي، منظومه سودمندي از تفاوت هاي فردي را به ارمغان آورده اند. مقابله نيز به منزله کوشش شناختي يا رفتاري براي مديريت استيصال يا موقعيت هاي تنيدگي زا، به شيوه هاي مختلفي مقوله بندي شده است. حجم گسترده اي از ادبيات پژوهشي به بررسي ارتباط بين رگه ها با پاسخ هاي مقابله اي اختصاص يافته است. افزون بر گسترش درک اين امر که چگونه شخصيت و مقابله سازشي، تنيدگي را شکل مي دهند، نتايج اين پژوهش ها نشان داده اند شخصيت و مقابله، نقش هاي تعاملي و مستقلي در تجلي سلامت جسماني و رواني ايفا مي کنند.

تاثیر نمایش خلاق بر تحول اجتماعی كودكان پیش دبستانی

اين پژوهش به منظور تعيين اثربخشي نمايش خلاق بر تحول اجتماعي کودکان پيش دبستاني انجام شد. با استفاده از روش نمونه برداري خوشه اي چندمرحله اي، از بين کودکان 6-5 ساله منطقه 3 تهران، 30 کودک (16 دختر، 14 پسر) انتخاب و به طور تصادفي به دو گروه مداخله (15 نفر) و کنترل (15 نفر) تقسيم شدند. گروه مداخله طي پنج هفته (دو جلسه يک ساعته در هفته) در فعاليت هاي نمايش خلاق شرکت داده شد. تحول اجتماعي دو گروه در پيش آزمون، پس آزمون و پيگيري (بعد از گذشت دو ماه از مداخله گري) با استفاده از مقياس رشد اجتماعي واينلند (1984) اندازه گيري شد. نتايج تحليل کوواريانس نشان دادند که نمايش خلاق، تحول اجتماعي کودکان را به طور معناداري افزايش داد. همچنين، نتايج آزمون t نشان دادند که تاثير مداخله تا مرحله پيگيري دوام نيافت. چگونگي تاثير فعاليت هاي نمايش خلاق بر تحول اجتماعي کودکان مورد بحث قرار گرفت.

نقش خودمهارگری، كیفیت رابطه با والدین و محیط مدرسه در سلامت روانی و رفتارهای ضداجتماعی نوجوانان

هدف اين پژوهش، شناخت نقش متغيرهاي خودمهارگري، کيفيت رابطه با والدين و محيط مدرسه در پيش بيني رفتارهاي ضداجتماعي و سلامت رواني نوجوانان بود. 241 دانش آموز (117 پسر و 124 دختر) به روش نمونه برداري چندمرحله اي از دبيرستان هاي شهرستان فارسان از توابع استان چهارمحال و بختياري انتخاب شدند و مقياس خودمهارگري (تانجني و باميستر، 2004)، مقياس والد کودک (فاين، مورلند و شوبل، 1983)، سياهه محيط کلاس و مدرسه (آلفرد و ديگران، 2004)، مقياس افسردگي، اضطراب و تنيدگي (لاويباند و لاويباند، 1995) و سياهه رفتارهاي ضداجتماعي (محمدي مصيري و ديگران، 1389) را تکميل کردند. براي تحليل يافته هاي اين پژوهش از آزمون همبستگي پيرسون و رگرسيون چندگانه به روش گام به گام استفاده شد. نتايج پژوهش نشان دادند که بين خودمهارگري، کيفيت رابطه با والدين و فضاي مدرسه با رفتارهاي ضداجتماعي و عدم سلامت رواني رابطه منفي معنادار وجود دارد. نتايج رگرسيون چندگانه نشان دادند که از طريق متغيرهاي خودمهارگري، کيفيت رابطه مادر، جنس و فضاي مدرسه مي توان 33 درصد از واريانس سلامت رواني و از طريق متغيرهاي کيفيت رابطه با مادر، خودمهارگري و کيفيت رابطه با پدر مي توان 14 درصد از واريانس رفتارهاي ضداجتماعي نوجوانان را تبيين کرد. در مجموع، مي توان نتيجه گرفت که متغيرهاي فردي، خانوادگي و مدرسه نقش مهمي در افزايش سلامت رواني و کاهش رفتارهاي ضداجتماعي نوجوانان ايفا مي کنند.

نقش ادراك دلبستگی دوران كودكی، كنش وری خانواده و سبك های اسنادی بر اضطراب اجتماعی

پژوهش حاضر با هدف شناخت نقش دلبستگي دوران کودکي، کنش وري خانواده و سبک هاي اسنادي در اضطراب اجتماعي دانشجويان انجام شد. 700 دانشجو به روش نمونه برداري چند مرحله اي خوشه اي از دو دانشگاه پيام نور و آزاد بيرجند انتخاب شدند و ارزشيابي دلبستگي به هر والد (هازان و شيور، 1986)، مقياس ارزيابي سازش پذيري و پيوستگي خانواده (السون، پرتنر و لاوي، 1985)، پرسشنامه سبک اسنادي (پترسون و سليگمن، 1984) و مقياس اضطراب اجتماعي (واتسون و فرند، 1969) را تکميل کردند. يافته ها نشان دادند سبک هاي اسنادي، دلبستگي ناايمن به مادر و پيوستگي با خانواده به طور مستقيم پيش بيني کننده اضطراب اجتماعي هستند. همچنين، دلبستگي به والد از طريق پيوستگي و اسناد موفقيت بر کاهش و افزايش اضطراب اجتماعي مسيرهاي معناداري نشان دادند. با توجه به يافته هاي اين پژوهش مي توان دريافت که پيوستگي اعضاي خانواده و اسناد موفقيت باعث کاهش اضطراب اجتماعي و ناايمني به مادر و اسناد شکست موجب افزايش اضطراب اجتماعي مي شوند.

پذیرش همسر و سازش یافتگی روان شناختی زنان: نقش تعدیل كننده پذیرش والدین

هدف اصلي پژوهش حاضر شناخت نقش تعديل کننده ادراک پذيرش والديني در رابطه با پذيرش همسر و پيامدهاي روان شناختي آن بود. 120دانشجوي زن متاهل از دانشگاه هاي تهران انتخاب و پرسشنامه هاي پذيرش - طرد و کنترل شريک صميمي (روهنر و خالق، 2005)، پذيرش - طرد و کنترل والديني (نسخه مادر و پدر، روهنر و خالق، 2005) و ارزيابي شخصيت (روهنر و خالق، 2005) را تکميل کردند. نتايج پژوهش نشان دادند که پذيرش - طرد و کنترل مادر، پدر و همسر هرکدام به شکل مستقل سازش يافتگي روان شناختي را به طور معنادار پيش بيني مي کنند، اما صرفا پذيرش - طرد پدر و همسر و کنترل پدر پس از کنترل متغيرهاي ديگر قادر به پيش بيني معنادار سازش يافتگي روان شناختي در زنان بودند. همچنين، کنترل مادر و همسر بيش از پذيرش و طرد از سوي آنها قادر به پيش بيني معنادار سازش يافتگي روان شناختي زنان نبود. به طور کلي، يافته ها حاکي از آن بودند که هرچند نقش والدين در سازش يافتگي روان شناختي زنان معنادار است اما پذيرش همسر مي تواند تاثير نقش آنها، به ويژه مادر را تعديل کند. بنابراين، تجربه هاي آتي فرد مي توانند تاثير ادراک پذيرش و طرد والديني را تغيير دهند.

 

ارتباط بین الگوهای مقابله دینی با سلامت روانی و شادكامی

هدف اصلي پژوهش حاضر تعيين ارتباط بين مقابله ديني با سلامت رواني و شادکامي در دانشجويان ايراني بود. 401 دانشجو (234 زن و 167 مرد) با روش نمونه برداري مرحله اي از بين واحدهاي دانشگاه آزاد اسلامي منطقه 9 انتخاب شدند. ابزارهاي اين پژوهش شامل فرم کوتاه مقياس مقابله ديني (بياضي و ديگران، زير چاپ برگرفته از پارگامنت و ديگران، 2000)، پرسشنامه سلامت عمومي (گلدبرگ، 1972) و سياهه شادکامي آکسفورد (آرگيل و ديگران، 1989) بود. يافته ها نشان دادند الگوي مقابله ديني منفي با عدم سلامت رواني همبستگي مثبت معنادار، الگوي مقابله ديني مثبت با شادکامي همبستگي مثبت معنادار، الگوي مقابله ديني منفي با شادکامي همبستگي منفي معنادار و شادکامي با سلامت رواني همبستگي منفي معنادار داشتند. افزون بر آن، دانشجويان بيشتر از مقابله هاي ديني مثبت استفاده مي کردند. الگوهاي مقابله ديني، شادکامي و سلامت رواني بر حسب جنس نيز تفاوت معنادار نشان دادند.

 

تحول مهارت های خودیاری در كودكان خردسال

هدف پژوهش حاضر، ارزيابي تحول مهارت هاي خودياري کودکان يک تا 5 ساله مهدکودک هاي شهر تهران بود. با روش نمونه برداري مرحله اي، شش مهدکودک از مناطق مختلف شهر تهران انتخاب و مهارت هاي چهارگانه غذا خوردن، لباس پوشيدن، رعايت بهداشت و استفاده از توالت 169 کودک با استفاده از جدول تحول مهارت هاي خودياري (آکرز و سدجو، 1992)، مشاهده و ارزيابي شدند. نتايج نشان دادند که نمره هاي مهارت هاي چهارگانه خودياري در همه گروه هاي سني داراي توزيع نرمال بودند، اما کودکان به گونه متوسط به ملاک مورد نظر دست نيافته بودند. نتايج اين پژوهش ضرورت آموزش تحول مهارت هاي خودياري کودکان را به والدين و مربيان برجسته ساخت و اهميت برنامه هاي مداخله زودهنگام براي دستيابي کودکان به نخستين مهارت ها را مطرح ساخت.

« بعدی  ۳۳۴  ۳۳۳  ۳۳۲  ۳۳۱  ۳۳۰  ۳۲۹  ۳۲۸  ۳۲۷  ۳۲۶  ۳۲۵  ۳۲۴  ۳۲۳  ۳۲۲  ۳۲۱  ۳۲۰  ۳۱۹  ۳۱۸  ۳۱۷  ۳۱۶  ۳۱۵  قبلی »