شبكه های عصبی مصنوعی: مدلی برای پیش بینی

ا توجه به محدوديتها و ابهامهاي موجود در مدلهاي متداول آماري مانند از دست دادن داده هاي مربوط به تعاملهاي پيچيده و غيرخطي بين سازه هاي روان شناختي و برخي مفروضه ها مانند همگوني واريانسها و توزيع نرمال، پژوهش حاضر توانايي مدلهاي شبکه هاي عصبي مصنوعي را براي مطالعات پيش بيني بررسي کرد. گروه نمونه اي شامل 456 دانش آموز پسر سال سوم دبيرستان پرسشنامه شخصيتي کاليفرنياCPI) ؛ گاف، 1975) و پرسشنامه همسازي دانش آموزان مدرسهAISS) ، سينها و سينگ، 1993) را تکميل و در پنج سطح همسازي (از ناسازگار تا کاملا سازگار) طبقه بندي شدند. تحليل عاملي ترکيبهاي مختلف رگه هاي شخصيتي نشان داد که برخي از شبکه ها به دليل ناهمخواني بين تعداد متغيرها و معماريهاي شبکه، نمي توانند همسازي را پيش بيني کنند. اما بازنگري معماري ها و تکرار شبکه هاي جديد نسبت پيش بيني درست (نسبت طبقه بندي شرکت کنندگان در سطوح همسازي مبتني بر (AISS را به گونه اي معنادار افزايش داد. مناسب ترين شبکه براي پيش بيني همسازي شامل ترکيبي از متغيرهاي شناختي انعطاف پذيري، زنانگي، اشتراک و تحمل بود

آموزش مهارتهای زندگی برای كاهش افسردگی

پژوهش حاضر به مطالعه اثربخشي آموزش مهارتهاي زندگي در كاهش نشانه هاي افسردگي دانش آموزان پرداخت. 62 دختر دانش آموز سال سوم راهنمايي به طور تصادفي در دو گروه آزمايشي و گواه جايگزين شدند. گروه آزمايشي هفته اي دو بار و طي 12 جلسه دو ساعته، مهارتهاي زندگي را آموزش ديدند. هر دو گروه، مقياس افسردگي كودكان (لانگ و تيشر، 1983) را قبل و بعد از آموزش تكميل كردند. نتايج حاصل از تحليل كوواريانس نشان داد كه آموزش مهارتهاي زندگي، نشانه هاي افسردگي، مشكلات اجتماعي و اشتغال ذهني با بيماري و مرگ را به گونه اي معنادار كاهش مي دهد، اما از لحاظ پاسخ عاطفي، احساس گناه، حرمت خود و خوشي و لذت بين دو گروه تفاوت معناداري مشاهده نشد. بنابراين به نظر مي رسد براي بهبود كامل نشانه ها به دوره هاي طولاني تر آموزش نياز است

خشم در مادران كودكان دارای نیازهای ویژه

بر مبناي دو متغير سطح تحصيلات و وضعيت اشتغال، ميزان خشم مادران داراي فرزند استثنايي (ديرآموز و عقب مانده عقلي) بررسي شد. 100 مادر داراي فرزند ديرآموز و عقب مانده عقلي آموزش پذير، پرسشنامه خشم چند بعدي (سيگل، 1986) با زيرمقياسهاي برانگيختگي خشم، موقعيتهاي فراخوان خشم، نگرش خصمانه، خشم بيروني و خشم دروني و فرم اطلاعات جمعيت شناختي را تكميل كردند. نتايج تحليل واريانس دو راهه نشان دادند سطح تحصيلات با ميزان برانگيختگي خشم و خشم دروني ارتباط معنادار دارد و مادران با سطح تحصيلات بالاتر از سطوح پايين تر برانگيختگي خشم و خشم دروني برخوردارند.

 

درمان اختلال اضطراب تعمیم یافته با استفاده از روی آوردهای درمانگری دارویی و روان پویشی

يك نمونه 36 نفري از بيماران مبتلا به اختلال اضطراب تعميم يافته، با استفاده از مصاحبه باليني بر اساس (2000) DSMI-IV-TR، انتخاب شدند. نيمي از آزمودنيها تحت روان درمانگري روان پويشي و نيم ديگر، به عنوان گروه مقايسه، به مدت سه ماه تحت دارودرمانگري قرار گرفتند. حضور و شدت نشانه هاي اضطراب آنها از طريق فهرست نشانه هاي اختلال اضطراب تعميم يافته در (2000) DSM-IV-TR و ماده هاي سنجش اضطراب پرسشنامه MMPI-II (باچر و ويليامز، 2000) قبل و بعد از درمانگري ارزيابي شدند. نتايج پژوهش بيانگر كاهش مشابه حضور نشانه هاي اضطراب در دو گروه بودند. اما شدت اضطراب، در گروه روان درمانگري روان پويشي كاهش بيشتري را نشان داد. نتايج بر اساس تعارضهاي اديپي در نظريه روان پويشي تفسير شد.

 

توهم یا واقعیت؟

ه پيشگفتار كوتاه ژان پياژه بر «دائره المعارف بين المللي روان پزشكي، روان شناسي و روان  تحليل گري» در سال 1997 توجه كنيد:
وقتي جوان بودم (سالها پيش) روان شناسان بزرگي مانند ثورانديك، اسپيرمن، كهلر، بينه، كلاپارد و بسياري ديگر، كه صحنه را زير سلطه داشتند، مي توانستند درباره ادراك، هوش، يادگيري، رغبتها، عواطف و جز آن به بحث بنشينند و از شناخت خود درباره همه قلمروهاي روان شناسي احساس غرور كنند. اطلاعاتشان در باره كارهاي اصلي به روز بود، همه مطالب پر اهميت مرتبط با اين زمينه ها را مي خواندند و در مورد روان پزشكي و عصب شناسي نيز از معلومات عمومي گسترده اي برخوردار بودند. متخصصان بزرگ عصب شناسي و روان پزشكي هم با روان شناسي آشنا بودند. تنها سد ناراحت كننده اي كه مشاهده مي شد، سدي بود كه روان تحليل گران را از روان شناسان تجربي جدا مي كرد. اما در حالي كه گروه نخست نسبت به روان شناسي علمي، نگاهي تفاهم آميز نداشتند در بسياري از افراد گروه دوم، آمادگي درك مباني روان تحليل گري مانند اهميت ناهشياري و ريشه هاي آن در خردسالي، سركوب گري و غيره به چشم مي خورد

تجربه افسردگی و طردشدگی از سوی همسالان در نوجوانان دارای بیماری مزمن

بيماري مزمن، نه تنها نوجوانان را در معرض خطر اختلالهايي مانند افسردگي قرار مي دهد بلکه ممکن است به طردشدگي آنها از سوي همسالان نيز منجر شود. اين پژوهش افسردگي و طردشدگي از سوي همسالان را در نوجـوانان داراي بيماري مزمن با نوجوانان سالم مقايسه کرد. نمونـه اي متشکل از 33 نوجوان بيمار مزمن و 33 نوجوان سالم از دبيرستانهاي شهر تهران به روش نمونه برداري چند مرحله اي انتخاب شدند و به پرسشنامه طـردشدگي از سوي همسالان (طهماسيان، 1384) و فهرست افسردگي کودک (کوواکس، 1992) پاسخ دادند. نتايج، همبستگي مثبت و معنادار بين افسردگي و طردشدگي از سوي همسالان (r=0.41، P<0.001) را نشان دادند. ميانگين نمره هاي افسردگي و طردشدگي از سوي همسالان در بيماران مزمن بالاتر از دانش آموزان سالم بود (P<0.001) افسردگي پسران و دختران داراي بيماري مزمن، با يکديگر تفاوت نداشت. در حالي که پسران بيمار مزمن در مقايسه با دختران، طردشدگي بيشتري از سوي همسالان را گزارش کردند.

آیا فربهی یك اختلال تغذیه است؟ (قسمت اول)

ارتباط بين فربهي و اختلالهاي تغذيه همواره توجه متخصصان را به خود معطوف کرده است. در هر دو مورد وزن، خوردن و تصوير بدني از مشخصه هاي اصلي هستند و عوامل اجتماعي و فرهنگي نيز نقش اساسي را ايفا مي کنند. اين دو اختلال در بسياري از الگوهاي علت شناختي با يکديگر مرتبط بوده اند. در گذشته، فربهي را يک اختلال رواني مي دانستند که بر اساس تمايل نابهنجار به خوردن مشخص مي شد. در سالهاي اخير به نقش علت شناختي اختلال بحران پرخوريbinge eating disorder  در فربهي پرداخته اند و بر اساس تحليل عوامل فرهنگي ـ اجتماعي، آرماني سازي اجتماعي لاغري را مسوول نارضايتي از اندام خود دانسته اند؛ نارضايتي اي که به نو به خود کوششهاي مهار وزن را به راه مي اندازد که يا بسيار موثرند (به روان بي اشتهايي يا پرخوري مرضي منجر مي شوند) و يا غيرسازنده (افزايش وزن و فربهي را در پي دارند). از ديدگاهي مشابه، برنامه هاي پيشگيري از فربهي را از عوامل بالقوه اي دانسته اند که خطر گسترش اختلالهاي تغذيه را افزايش مي دهد.

پنج عامل بزرگ شخصیت و نیاز به شناخت

هـدف از پژوهش حاضر بررسي رابطه پنج عامل بزرگ شخصيت و نياز بـه شناخت بود. بدين منظور 191 دانشجـو (109 دختر و 82 پسر) از دانشگـاههاي مختلف شيـراز به پـرسشنامه پنج عامل بزرگ شخصيت (گلـدبرگ، 1999) و مقياس نياز به شناخت (کاسيوپا، پتي و کائو، 1984) پـاسخ دادند. نتايج نشان دادند که نياز به شناخت با گشودگي نسبت به تجربه، وظيفه شناسي و بـرون گردي، ارتباط مثبت، با نورزگرايي ارتباط منفي دارد و با مقبوليت رابطـه اي ندارد. اما فقط گشودگي نسبت به تجربه توانست نياز به شناخت را پيش بيني کند (r2=0.18). استلزامهاي پژوهشي درباره نياز به شناخت به بحث گذاشته شد.

تكلیف مدرسه و پیشرفت تحصیلی: نقش تعدیل كننده سطح تحصیلات مادر و جنس دانش آموز

يک نمونه 120 نفري از دانش آموزان رشته رياضي سال دوم دبيرستان بـه دو سوال مربوط به مدت زمان انجام تکليف و درصد تکليف ريـاضي انجـام شده از پرسشنـامه فرآيند تکليف مدرسه (کوپر و ديگران، 1999) به عنوان متغيرهـاي پيش بين، پاسخ دادند. پيشرفت تحصيلي بر پايـه معـدل دو امتحان پاياني رياضي اندازه گيري شد. نتايج رگـرسيون سلسله مراتبي نشان دادند کـه جنس دانش آموزان و درصد تکليف رياضي انجام شده، تغييرات پيشرفت تحصيلي را تبيين مي کنند اما ميزان تحصيلات مادر و جنس دانش آموزان در رابطه بين پيشرفت تحصيلي و دو شاخص انجام تکليف مدرسه نقش تعديل کننده نداشتند.

الگوی صلاحیت روانی ـ اجتماعی تایلر: مقایسه دانشجویان ایرانی و لبنانی

بـا هدف بررسي تفاوت ضرايب همبستگي دروني بين سه مولفه مقابله پيشگيرانه، مسند مهارگري و بازخورد نسبت به جهان، 172 (50 پسر و 122 دختر) دانشجـوي ايراني و 146 (66 پسر و 80 دختر) دانشجـوي لبنـاني بـه سه مقيـاس ويژگيهاي رفتاري صلاحيت رواني ـ اجتماعـي تايلـر (1978)، مقياس مسند مهارگري دروني و بيروني راتر (1967) و مقيـاس اعتمـاد (راتر، 1966) پاسخ دادند. نتايج نشان دادند در نمونـه لبنـاني بـا افزايش مسند مهارگري بيروني و بازخورد مثبت تر نسبت به جهان، مقابله پيشگيرانه کاهش يافت؛ در حالي که در نمونه ايراني بالا ـ بودن مهارگري بيروني، با کاهش مقابله پيشگيرانه همراه بود. رابطه مسند مهارگري بيروني با بازخورد مثبت نسبت به جهان در هر دو گروه غيرمعنـادار بود اما اين ضريب در گروه ايراني به گونه معناداري بزرگتـر از گروه لبناني به دست آمد. وجود تفاوت بين ساختارهاي اجتماعي و سياسي دو کشور به عنوان يکي از دلايل عمده اين يافته ها مورد بحث قرار گرفت.

هدف روان درمانگری: كاهش نشانه های مرضی یا گشایش مسیر خوشبختی؟ (سخن سردبیر)

بيش از يک قرن است که با پذيرش اصل شفابخشي طرح و بيان مشکلات، مراجعه به روان درمانگران به صورت امري متداول در آمده است. روان درمانگري با تمرکز بر نارساييها گامهاي موثري برداشته و بررسيهاي دقيق نشان داده اند که اثربخشي آن به طور معنادار بيش از دارونماها بوده است. فنون مختلف روان درمانگري نه تنها توانسته اند به بهبود و درمان اختلالهاي خاص دست يابند بلکه تاثير فرآيندهاي ظريف ديگري مانند ارتباط غيرکلامي، اتحاد درمانگري و شخصيت درمانگر را نيز برجسته کرده اند
اگرچه تمرکز بر آسيب شناسي رواني و کاربرد روشهاي مختلف درمانگري به کاهش نشانه هاي مرضي منجـر مـي شود اما الزاما افزايش خوشبختي را ـ که هنـوز در فرآيند درمان مورد غفلت قرار گرفته ـ در پي ندارد. در حالي که دستيابي به خوشبختي، هدف غايي اغلب مراجعان است.

اختلال تنیدگی پس ضربه ای در بازماندگان زلزله بم

هشت مـاه پس از زلـزله ويرانگر بم، به منظور بـررسي شيوع اختـلال تنيدگي پس ضربه اي، مقياس پيامد رويداد (هورويتز و ديگران، 1979) با هدف اندازه گيري دو نوع پاسخهاي تسخير و اجتنـاب، به 129 زن و 45 مرد که به طور تصافي انتخاب شده بودند، ارايه شد. نتايج نشان دادند که به طـور متوسط 93.7 درصد بازماندگان از اختلال شديد تنيدگي پـس ضربه اي رنج مي بردند و پاسخهاي تسخير را بيشتر از پاسخهاي اجتناب نشـان مي دهنـد. بين زنـان و مردان در ميزان شيوع نشانگان اختـلال تنـيدگي پس ضربه اي و پاسخهاي تسخير و اجتناب تفاوت معنادار وجـود نداشت. نتايج بر اساس نظريه نگهداري منابع و تفاوتهاي فرهنگي تفسير شدند.

« بعدی  ۳۲۶  ۳۲۵  ۳۲۴  ۳۲۳  ۳۲۲  ۳۲۱  ۳۲۰  ۳۱۹  ۳۱۸  ۳۱۷  ۳۱۶  ۳۱۵  ۳۱۴  ۳۱۳  ۳۱۲  ۳۱۱  ۳۱۰  ۳۰۹  ۳۰۸  ۳۰۷  قبلی »