آغاز کاربرد آزمون ساختار یافته عینی- بالینی1 (OSCE) روانپزشکی در ایران ضرورت بررسی اعتبار و پایایی آن را ضروری مینمود. کمکردن نقش شانس در انتخاب استاد یا امتحانگیرنده یا بیماری که قرار بود مورد مصاحبه قرار گیرد یکی از علتهای بررسی گستردهتر OSCE بود (لیشنر2، سیسلر3 و هارپر4، 1986). افزون بر این OSCE توانایی سنجش دامنه گستردهتری از مهارتهای بالینی و نه یک یا چند مهارت محدود را داشت (اسلوان5، دانلی6 و شوارتز7، 1995). گرچه OSCE در بسیاری از رشتههای پزشکی بهعنوان آزمونی استاندارد برای سنجش تواناییهای بالینی بهکار برده شده است (هاجز8، هانسون9، مکناتان10 و رگهر11، 2002)، اما در روانپزشکی این روند به آهستگی انجام شد (سایر12، هاجز، سانتوز13 و بلاکوود14، 2005).
زمان معمول یک مصاحبه روانپزشکی 45-30 دقیقهای امکان فشردهشدن در حوزه محدود آزمون OSCE را نداشت و در این میان نگرانی وجود داشت که مهارتهایی چون برقراری ارتباط بهخوبی سنجیده نشود. این دغدغه و برخی پرسشهای دیگر گسترش OSCE را با محدودیتهایی روبرو ساخت (پارک15، چیبنال16، بلاسکیویکز17 و فورمن18، 2004).
در این راستا پس از بررسیهای مقدماتی برای اعتباریابی صوری و محتوایی OSCE روانپزشکی، بیشتر استادان پذیرفتند که نخستین آزمون کشوری آزمایشی ایرانی در مرداد 1383 در تهران برگزار شود. پس از برگزاری آزمون یاد شده، استادان و دستیاران شرکتکننده طی یک نظرسنجی، هماهنگی مواد برگ آزمون19 با اهداف ایستگاه، توانایی ایستگاه در اندازهگیری مهارت عملی دستیار و نه صرفاً دانش تئوریک او و نقشآفرینی بیماران استانداردشده20 (SP) را در بیش از 90 درصد موارد همچون بررسی انجام شده با دستیاران روانپزشکی انگلستان (سایر و همکاران، 2005) خوب گزارش کردند. این موفقیت، بررسی بیشتر این روش را پس از رفع برخی نارساییها همچون مشکلات اجرایی، آمادهسازی ایستگاهها، رازداری، مهیاسازی سناریوها و ایستگاهها طی زمانی کوتاه ضروری مینمود.
دومین کارگاه و آزمون در آذر ماه 1384 در اصفهان برگزار گردید. در این آزمون 22 نفر دستیار شرکت داشتند. تعداد ایستگاهها بهمنظور صرفهجویی در زمان از هشت ایستگاه به شش ایستگاه کاهش داده شد و برخلاف دوره گذشته بیماران استانداردشده از میان استادان انتخاب شدند. در این دوره تهیه سناریوها و برگآزمونها با دقت بیشتری مورد توجه قرار گرفت. گرچه بیماران استاندارد شده در این آزمون از عملکرد خوبی برخوردار بودند اما بهدلیل شکایت دستیاران از عدم امکان برقراری ارتباط مناسب با استادی که وی را میشناختند باعث شد برای دورههای آینده، بهکارگیری استاد بهعنوان بیمار منتفی گردد.
سومین کارگاه، فروردین ماه 1385 در ساری برگزار گردید. شمار ایستگاهها همچون دوره پیش شش ایستگاه تعیین گردید، اما شمار دستیاران شرکتکننده به 43 نفر افزایش یافت. آزمون با یک گروه بیماران استاندارد شده و طی یک روز برگزار شد. بیماران از میان دستیاران
سال اول روانپزشکی و دانشجویان پزشکی داوطلب انتخاب گردیدند.
افزون بر سپاس ویژه از برایان هاجز، یکی از شناختهشدهترین اندیشمندان این رشته در دنیا که با راهنماییهای ارزنده خود کمک زیادی به نویسندگان این ویژهنامه نمود، خود را مدیون لطف بسیاری از استادان روانپزشکی کشور، بهویژه دکتر غلامرضا میرسپاسی دبیر محترم بورد روانپزشکی کشور میدانیم که در زمینه راهاندازی و گسترش OSCE کوشش و همکاری بسیاری نمودند. این بزرگواران که بیچشمداشتی در این راه کوشیدند، شاید بخواهند آن را تلاشی برای فراهم نمودن امکان مساوی آزمون بالینی برای همه دستیاران روانپزشکی بدانند. شاید با این نگرش واگویی جملهای از یکی از دستیاران در ساری بیمناسبت نباشد:
“هر OCSE بد، بهتر از یک غیرOSCE خوب است“.