شیوع اختلال خواندن در دانش‌آموزان دبستانی

هدف: این پژوهش با هدف تعیین میزان شیوع اختلال خواندن در دانش‌آموزان شهرستان شهرضا انجام شد. روش: 1200 نفر دانش‌آموز پسر و دختر دبستانی که به‌ روش نمونه‌گیری طبقه‌ای تصادفی (هر پایه 300 نفر)، انتخاب شده بودند به‌کمک آزمون هوشی ریون رنگی کودکان وآزمون تشخیصی سطح خواندن بررسی شدند. داده‌ها به کمک روش‌های آمار توصیفی، آزمون ناپارامتریک، خی‌دو و آزمون V کرامر تحلیل گردیدند. یافته‌ها: این بررسی نشان داد که بیشترین میزان شیوع اختلال خواندن در دانش‌آموزان پسر پایه دوم (8/10%) و کمترین میزان شیوع در دانش‌آموزان دختر پایه پنجم (8/2%) بوده است. دانش‌آموزان پسر در پایه دوم روستایی با 3/11% ابتلا به اختلال خواندن بیشترین میزان شیوع و دانش‌آموزان پنجم دختر شهری با 7/3% کمترین میزان شیوع را داشتند. این ارقام در دانش‌آموزان پایه دوم 4/10% و در دانش‌آموزان پایه پنجم، 3/4% بود. میانگین میزان شیوع اختلال خواندن در کل دانش‌آموزان (شهر و روستا) 8/6% بود. هم‌چنین تفاوت میان شیوع اختلال خواندن در دانش‌آموزان پسر و دختر، در دانش‌آموزان شهر و روستا و در پایه‌های تحصیلی مختلف از نظر آماری معنی‌دار بود (05/0p< ). نتیجه‌گیری: اختلال خواندن در دانش‌آموزان پسر بیش از دانش‌آموزان دختر و در دانش‌آموزان روستایی بیش ازدانش‌آموزان شهری است. در مجموع اختلال خواندن در این جامعه شایع است.

اثر محرومیت از پدر بر اختلال‌های رفتاری کودکان دبستانی

هدف:�پژوهش حاضر با هدف مقایسه اختلال‌های رفتاری در میان کودکان محروم از پدر و کودکان عادی انجام شده است. روش‌:�روش پژوهش پس‌‌رویدادی است. دراین پژوهش 118 نفر از دانش‌آموزان به شیوه تصادفی ساده از میان کلیه دانش‌آموزان دبستانی شهرستان فسا انتخاب و به پرسش‌نامه اختلال‌های رفتاری راتر با دو فرم والد و آموزگار پاسخ دادند. 60 کودک (31 دختر و 29 پسر) محروم از پدر و 58 کودک (27 دختر و 31 پسر) عادی بودند. تحلیل داده‌ها به روش تحلیل واریانس، آزمون شفه، آزمون t و خی‌دو انجام شد. یافته‌ها:�بین دو گروه کودکان عادی ومحروم از پدر از نظر شیوع اختلال‌های رفتاری تفاوت معنی‌دار وجود داشت (01/0p<) و کودکان محروم از پدر نسبت به کودکان عادی از اختلال‌های رفتاری بیشتری رنج می‌بردند. به بیان دیگر آزمودنی‌های دختر محروم از پدر دراختلال رفتار ضداجتماعی (01/0p<) و ناسازگاری اجتماعی (01/0p<) با پسران محروم از پدر تفاوت معنی‌داری داشتند، درحالی‌که در دیگر متغیرها (افسردگی- اضطراب، بیش فعالی و پرخاشگری) تفاوت معنی‌دار نبود. نتیجه‌گیری:�کودکان محروم از پدر مستعد ابتلا به انواع اختلال‌های رفتاری هستند.

خوش‌بینی- بدبینی و راهبردهای کنارآمدن: پیش‌بینی سازگاری روان‌شناختی در نوجوانان

هدف:�نظر به اهمیت نقش خوش‌بینی در سازگاری با رویدادهای استرس‌زای زندگی، پژوهش حاضر با هدف بررسی تأثیر خوش‌بینی بر راهبردهای کنارآمدن و سازگاری روان‌شناختی در نوجوانان انجام شده است. روش:�در یک بررسی همبستگی و علی- مقایسه‌ای 208 دختر و 147 پسرِ داوطلب کنکور سراسری که به روش خوشه‌ای- تصادفی انتخاب شده بودند، به‌کمک آزمون بازنگری شده جهت‌گیری زندگی، پرسش‌نامه روش‌های کنارآمدن، مقیاس رضایت از زندگی و پرسش‌نامه سلامت عمومی بررسی شدند. یافته‌ها:�خوش‌بین‌ها بیشتر از بدبین‌ها از راهبردهای کنارآمدن مسأله‌مدار، بهره می‌گرفتند، هم‌چنین از سلامت عمومی بهتری برخوردار بودند (001/0p< ) و از زندگی رضایت بیشتری داشتند (001/0p< ). تحلیل رگرسیون نشان داد که خوش‌بینی - بدبینی مقدار معنی‌داری (05/0p< ) از واریانس راهبردهای کنارآمدن و سازگاری روان‌شناختی را تبیین می‌نماید. نتیجه‌گیری:�این یافته‌ها نقش خوش‌بینی را در داشتن سازگاری روان‌شناختی بهتر تأیید می‌کنند.

نیازهای دسته الف مورای در کودکان 3 تا 10 ساله مادران شاغل و خانه‌دار

هدف:�این پژوهش با هدف مقایسه نیازهای دسته الف هنری مورای (نیاز به پیشرفت، اکتساب، پرخاشگری، سازندگی، جبران و تلافی، سلطه‌گری، ارایه و بیان، شهرت، و فهمیدن) در کودکان 3 تا 10 ساله مادران شاغل و خانه‌دار انجام شده است. روش:�در یک بررسی علی- مقایسه‌ای و پس‌رویدادی 50 کودک از هرگروه به روش در دسترس انتخاب شدند. ابزار پژوهش آزمون اندریافت کودکان (CAT) بود که در شرایط کنترل‌شده به‌صورت انفرادی اجرا گردید. داده‌ها به کمک تحلیل پراکندگی تکرارسنجش و آزمون LSD تحلیل شدند. یافته‌ها:�این بررسی نشان داد که شدت نیاز به اکتساب (001/0p< ) و سازندگی (001/0p< ) درکودکان مادران شاغل بیشتر از کودکان مادران خانه‌دار است. شدت نیاز به شهرت (001/0p< ) و فهمیدن (001/0p< ) در کودکان مادران خانه‌دار بیشتر از کودکان مادران شاغل بود و شدت سایر نیازهای دسته الف (پیشرفت، پرخاشگری، جبران و تلافی، سلطه‌گری، ارایه و بیان) در بین کودکان دوگروه تفاوت نداشت. نتیجه‌گیری:�شدت نیاز به اکتساب و سازندگی در کودکان مادران شاغل و شدت نیاز به شهرت و فهمیدن در کودکان مادران خانه‌دار بیشتر است

ارتباط شیوه تربیتی والدین با میزان مشکلات رفتاری دانش‌آموزان

هدف: به علت اهمیت تأثیر شیوه تربیتی والدین بر رفتار نوجوانان، این پژوهش با هدف بررسی ارتباط میان شیوه تربیتی والدین و مشکلات رفتاری دانش­آموزان نوجوان مدارس شهر تبریز انجام شده است. روش: پژوهش حاضر یک بررسی مقطعی است و در آن 360 (224 دختر، 136 پسر) نفر دانش­آموز نوجوان از مدارس دولتی شهر تبریز به روش نمونه­گیری خوشه­ای انتخاب و به‌کمک پرسش‌نامه­ شیوه تربیتی والدین و مقیاس مشکلات رفتاری بررسی شدند. تحلیل داده­ها به کمک روش‌های آمار توصیفی و آزمون‌های آماری تحلیل واریانس یک‌طرفه و LSD انجام شد. یافته­ها: بیشترین درصد دانش­آموزان نوجوان، شیوه تربیتی والدین را اقتدارمنش گزارش کرده بودند و نیز بیشتر آنها مشکلات رفتاری در حد متوسط داشتند (به ترتیب 7/39% و 2/39%). ارتباط آماری معنی­داری بین شیوه تربیتی والدین با مشکلات رفتاری دیده شد (05/0p<). نتیجه­گیری­: شیوه‌های تربیتی والدین بر چگونگی مشکلات رفتاری نوجوانان تأثیر می‌گذارند.

حافظه کلامی، دیداری و در جریان در بیماران مبتلا به ‌اسکیزوفرنیا و بستگان درجه‌ اول

هدف:�با توجه به اهمیت نارسایی‌های شناختی در اسکیزوفرنیا به‌ویژه در تعیین محل اختلال عصب‌شناختی زمینه‌ای که همراه با این اختلال وجود دارد، این پژوهش با هدف بررسی نارسایی‌های شناختی در بستگان درجه‌ اول این بیماران به علت این که دارای همان آسیب‌پذیری ژنتیکی برای این اختلال می‌باشند، انجام شده است. روش‌‌:�در این پژوهش مقطعی، 30 نفر بیمار مبتلا به‌اسکیزوفرنیا، 30 نفر بستگان درجه‌ اول و 30 نفر که به‌عنوان گروه گواه انتخاب شدند، آزمون‌های تداعی زوجی کلامی‌، تداعی زوجی بینایی، فراخنای اعداد وکسلر و آزمون پاسات را تکمیل کردند. داده‌ها به‌کمک آزمون آماری t ، تحلیل واریانس، آزمون تعقیبی توکی، آزمون خی‌دو و آزمون کروسکال- والیس تحلیل گردیدند. یافته‌ها: نتایج پژوهش نشانگر تغییراتی در حافظه بیماران مبتلا به اسکیزوفرنیا و بستگان درجه‌ اول آنها نسبت به گروه گواه بود. هم‌چنین گروه بیماران و بستگان درجه‌ اول تفاوت معنی‌داری را در آزمون‌های تداعی زوجی کلامی‌، تداعی زوجی بینایی، فراخنای اعداد رو به عقب و پاسات نشان دادند. نتیجه‌گیری:�افت فعالیت‌های شناختی در بستگان درجه اول بیماران مبتلا به اسکیزوفرنیا، دیده می‌شود. آزمون‌های تداعی زوجی کلامی‌، تداعی زوجی بینایی، فراخنای اعداد رو به عقب و پاسات می‌توانند آسیب‌پذیری افراد را در برابر بیماری نشان دهند.

باورهای شبه‌سایکوتیک در گروهی از دانشجویان

هدف:�نظر به اهمیت وجود برخی تجربه‌های سایکوتیک در افراد عادی و ارتباط آن با سلامت روان این بررسی با هدف سنجش باورهای شبه‌سایکوتیک در گروهی از دانشجویان علوم پزشکی به‌‌عنوان بخشی از جمعیت عمومی و بررسی ارتباط آن با سلامت روان انجام شده است. روش:�این بررسی از نوع توصیفی- مقطعی است و در آن 150 دانشجوی دانشگاه علوم پزشکی تهران که سابقه بیماری روانی مهمی در گذشته و حال نداشتند، به روش نمونه‌گیری در دسترس و به‌کمک پرسش‌نامه هذیان پیترز (PDI) و پرسش‌نامه سلامت عمومی (GHQ) بررسی شدند. داده‌ها به‌کمک ضریب همبستگی اسپیرمن، آزمون کولموگروف- اسمیرنوف و آزمون من- ویتنی تحلیل شدند. یافته‌ها:�این بررسی نشان داد که به‌طور متوسط هر فرد 38/9 باور شبه‌سایکوتیک را گزارش کرده است (دامنه صفر تا 28 باور). فراوانی باورهای شبه‌سایکوتیک و میزان ابعاد آن رابطه معکوسی با سلامت روان داشت (05/0p< ). نتیجه‌گیری:�در جمعیت دانشجویان، با وجود نبود بیماری مهم روانپزشکی، دامنه گسترده‌ای از باورهای شبه‌سایکوتیک دیده می‌شود و این باورها با سلامت روان ارتباط معکوس دارند.

کارکردهای عصب ـ روانشناختی در اقدام‌کنندگان به خودکشی مبتلا به اختلال افسردگی اساسی

هدف: کاستی‌های عصب- روانشناختی اختلال افسردگی اساسی ممکن است با خطر اقدام به خودکشی در بیماران مبتلا به این اختلال ارتباط داشته باشند. در این بررسی، کارکرد‌های عصب- روانشناختی بیماران افسرده اساسی دارای سابقه دست‌کم یک اقدام به خودکشی و بیماران افسرده اساسی بدون سابقه اقدام به خودکشی و افراد سالم مقایسه شده است. روش: در یک بررسی پس‌رویدادی یا علی- مقایسه‌ای پانزده بیمار مبتلا به اختلال افسردگی اساسی غیرسایکوتیک دارای سابقه اقدام به خودکشی، پانزده بیمار مبتلا به اختلال افسردگی اساسی غیرسایکوتیک بدون سابقه اقدام به خودکشی و پانزده آزمودنی بهنجار از نظر کارکرد عصب- روانشناختی مقایسه شدند. آزمودنی‌ها به شیوه در دسترس انتخاب شدند. گروه‏ها از لحاظ متغیرهای سن، جنس و تحصیلات همتا شدند. به‌کمک آزمون‌های دسته‌بندی کارت‌های ویسکانسین (WCST)، رنگ- لغت استروپ (SC-WT)، مقیاس حافظه وکسلر تجدیدنظر شده (WMS-R) و پرسش‌نامه افسردگی بک (BDI)، چهار حوزه کارکرد اجرایی، توجه انتخابی، حافظه دیداری و حافظه کلامی سنجیده شدند. داده‌ها به‌کمک آزمون‌های آماری تحلیل واریانس چندمتغیری، آزمون تعقیبی توکی و روش تحلیل کوواریانس تحلیل شدند. یافته‌ها: بیماران افسرده اساسی غیرسایکوتیک دارای سابقه اقدام به خودکشی به‌طور معنی‏داری بدتر از دو گروه دیگر در آزمون‌های دسته‌بندی ویسکانسین (001/0p< ) و رنگ- لغت استروپ (001/0p< ) بودند. نتیجه‌گیری: نارسایی‌های کارکردی بیماران افسرده اساسی غیرسایکوتیک دارای سابقه اقدام به خودکشی در کارکرد اجرایی و توجه انتخابی بیش از آن چیزی است که در اختلال افسردگی اساسی بدون سابقه اقدام به خودکشی دیده شده است. این کاستی‌های عصب- روانشناختی در اختلال افسردگی اساسی ممکن است یک عامل خطر برای اقدام به خودکشی باشد.

میزان برخورداری بیماران روانپزشکی از خدمات بستری در اورژانس‌های روانپزشکی

هدف:�بررسی میزان برخورداری بیماران روانپزشکی مراجعه‌کننده به اورژانس روانپزشکی بیمارستان‌های امام حسین (ع) و طالقانی شهر تهران که با وجود نیاز به بستری، بستری نمی­شوند و نقش کمبود تخت در آن و خطر خودکشی در این افراد در صورت عدم بستری هدف‌های این پژوهش است. روش:�در این پژوهش توصیفی- مقطعی که از مهر تا بهمن 1383 در این دو بیمارستان انجام شد، دستیاران روانپزشکی کشیک اورژانس با همه بیمارانی که طی 24 ساعت کاری به اورژانس روانپزشکی مراجعه نموده بودند، مصاحبه کردند و داده‌ها در پرسش‌نامه ثبت گردید. یافته­ها:�426 مورد مراجعه به اورژانس روانپزشکی (347 مورد در بیمارستان امام حسین (ع) و 79 مورد در بیمارستان طالقانی) بررسی گردیدند. میانگین سنی مراجعان 8/32 سال بود. 2/50% مرد و 8/49% زن بودند. 9/77% مراجعان نیاز به بستری داشتند که از این موارد، 6/44% بستری نشدند و 1/39% از موارد بستری‌نشده خطر خودکشی متوسط یا بالاتر داشتند. علت عدم بستری در 2/93% موارد عدم وجود تخت خالی بود. مراجعان دارای تشخیص اختلال سایکوتیک و خلقی،‌ با مدت بیشتر بیماری، خطر خودکشی بیشتر و سابقه اقدام به خودکشی، با وجود نیاز بیشتر به بستری، تفاوت معنی­داری از نظر احتمال بستری نداشتند. از سوی دیگر افراد سوء مصرف‌کننده مواد و افراد با فاصله کمتر از آخرین اقدام به خودکشی، با وجود نیاز بیشتر به بستری، به طور معنی­داری کمتر بستری ­شدند (001/0p<) و افرادی که به علت خطر صدمه به خود، دیگران یا هر دو مورد نیاز به بستری داشتند، به‌طور معنی­داری کمتر از سایر موارد بستری گردیدند (01/0p<). در رگرسیون لجستیک تنها دو عامل جنسیت زن و تحصیلات با odds ratio به‌ترتیب 63/2 و 93/0 و سطح معنی‌داری به ترتیب 001/0 و 05/0، بر احتمال بستری شدن در صورت نیاز به بستری مؤثر بودند. نتیجه‌گیری:�به نظر می­رسد با کمبود جدی تخت کافی برای بستری موارد نیازمند بستری روبه‌رو هستیم و شدت نیاز بیمار به بستری، تعیین­کننده احتمال بستری او نیست.

روند پژوهش‌های انجام شده در زمینه اختلال‌های روانپزشکی در ایران

هدف:�هدف از انجام این بررسی، تحلیل کمی پژوهش‌های انجام‌شده در زمینه اختلال‌های روانپزشکی طی یک دوره سی‌ساله در ایران بوده است. روش:�همه مقاله‌های علمی منتشر‌شده از سال‌های 1352 تا 1381 خورشیدی مربوط به اختلال‌های روانپزشکی، برای استخراج داده‌های مربوط به مشخصات نویسنده یا نویسندگان، حوزه پژوهش، موضوع پژوهش، روش‌شناسی، مکان گرد‌آوری داده‌ها، گستره جغرافیایی، حمایت مالی و وضعیت همکاری بین نویسندگان بررسی شدند. یافته‌ها: از 3031 مقاله، 1171 (6/38%) در زمینه اختلال‌های روانپزشکی بودند. بیشترین مقاله‌های منتشرشده در زمینه اختلال‌های وابسته به مصرف مواد ( 6/24%) بود. بیشترین اختلال مورد پژوهش، افسردگی (9/16%) و بیشترین حوزه مورد پژوهش، علامت‌شناسی و تشخیص بود. روش‌شناسی 8/51% از مقاله‌ها، مقطعی بود. روند پژوهش‌ها با روش‌شناسی کارآزمایی بالینی افزاینده بود. شمار مقاله‌ها در طی زمان به‌ویژه پس از سال 1372 رو به افزایش بوده است. نتیجه‌‌گیری:�در دهه پیش بر پایه تحلیل انجام‌شده، رشد چشم‌گیری در زمینه پژوهش‌های اختلال‌های روانپزشکی در ایران دیده می‌شود. به‌نظر می‌رسد «پژوهش بر پژوهش» ابزاری ارزشمند برای پایش پژوهش‌های انجام‌شده و پیشرفت آن در هر موضوع است و برای انجام قضاوت کارآمد، در زمینه شیوه به‌کارگیری منابع محدود، لازم می‌باشد.

ویژگی‌‌های روان‌سنجی پرسش‌نامه پاسخ‌‌های مقابله جوانان در بررسی افراد تحت درمان سرطان

هدف:�این پژوهش با هدف بررسی ویژگی‌‌های روان‌سنجی پرسش‌نامه پاسخ‌‌های مقابله جوانان (CRI-Y) در افراد تحت درمان سرطان انجام شده است. بررسی اعتبار و ساختار مفهومی این پرسش‌نامه در بافت فرهنگی ایرانی، که نوعی از روایی سازه است، هدف اصلی این مطالعه است. افزون بر این، روایی همگرا و افتراقی که بخش‌‌‌های مهم دیگری از ویژگی‌های روان‌سنجی یک آزمون می‌باشد، ارزیابی شده است. روش:�شرکت‌کنندگان این پژوهش 75 نفر از افراد دارای تشخیص پزشکی سرطان خون و مراجعه‌کننده به چندین مرکز سرطان شهر تهران بودند. برای گردآوری داده‌‌ها در کنار مقیاس CRI-Y یک مقیاس مقابله مذهبی نیز به‌کار برده شد. از مقیاس اضطراب صفت/حالت اسپیلبرگر برای ارزیابی اضطراب بهره گرفته شد. افزون بر این، یافته‌‌ها بر پایه چهارچوب‌های نظری و یافته‌های آزمایشی که نقش مقابله مذهبی و اهمیت مقابله اجتنابی را در بیماری‌های حاد و مزمن نوجوانان تعیین می‌کند تحلیل شد. یافته‌‌ها:�تجزیه و تحلیل مؤلفه‌های اصلی مقیاس CRI-Y، ساختار مقیاس اصلی CRI-Y را تکرار نکرد. تحلیل عاملی مؤلفه‌های اصلی این مقیاس چهار عامل را آشکار کرد. اعتبار این مقیاس‌ها، که به روش آلفای کرونباخ به‌دست آمد رضایت‌بخش بود. میانگین زیرمقیاس‌های CRI-Y نشان داد که نمونه مورد بررسی، هر دو نوع مقابله مسأله‌مدار و هیجان مدار را به‌کار می‌برند. مقابله مذهبی به طور معنی‌داری با همه عوامل همبستگی داشت. نمرات اضطراب با عامل 1 و 2 مقیاس CRI-Y همبستگی منفی نشان داد، اما همبستگی با عامل 4 مقیاس CRI-Y مثبت و معنی‌دار بود. نمره‌‌های اضطراب با مقابله مذهبی همبستگی معکوس و معنی‌دار داشت. نتیجه‌گیری:�زیرمقیاس‌های CRI-Y می‌توانند برای نشان دادن فعالیت‌های مقابله نوجوانان که به‌طور معنی‌داری بر اضطراب نوجوانان تأثیر می‌گذارد استفاده شوند.

آغاز به‌کارگیری آزمون ساختار یافته عینی- بالینی روانپزشکی در ایران

آغاز کاربرد آزمون ساختار یافته عینی- بالینی1 (OSCE) روانپزشکی در ایران ضرورت بررسی اعتبار و پایایی آن را ضروری می‌نمود. کم‌کردن نقش شانس در انتخاب استاد یا امتحان‌گیرنده یا بیماری که قرار بود مورد مصاحبه قرار گیرد یکی از علت‌های بررسی گسترده‌تر OSCE بود (لیشنر2، سیسلر3 و هارپر4، 1986). افزون بر این OSCE توانایی سنجش دامنه گسترده‌تری از مهارت‌های بالینی و نه یک یا چند مهارت محدود را داشت (اسلوان5، دانلی6 و شوارتز7، 1995). گرچه OSCE در بسیاری از رشته‌های پزشکی به‌عنوان آزمونی استاندارد برای سنجش توانایی‌های بالینی به‌کار برده شده است (هاجز8، هانسون9، مک‌ناتان10 و رگهر11، 2002)، اما در روانپزشکی این روند به آهستگی انجام شد (سایر12، هاجز، سانتوز13 و بلاک‌وود14، 2005). زمان معمول یک مصاحبه روانپزشکی 45-30 دقیقه‌ای امکان فشرده‌شدن در حوزه محدود آزمون OSCE را نداشت و در این میان نگرانی وجود داشت که مهارت‌هایی چون برقراری ارتباط به‌خوبی سنجیده نشود. این دغدغه و برخی پرسش‌های دیگر گسترش OSCE را با محدودیت‌هایی روبرو ساخت (پارک15، چیبنال16، بلاسکی‌ویکز17 و فورمن18، 2004). در این راستا پس از بررسی‌های مقدماتی برای اعتباریابی صوری و محتوایی OSCE روانپزشکی، بیشتر استادان پذیرفتند که نخستین آزمون کشوری آزمایشی ایرانی در مرداد 1383 در تهران برگزار شود. پس از برگزاری آزمون یاد شده، استادان و دستیاران شرکت‌کننده طی یک نظرسنجی، هماهنگی مواد برگ آزمون19 با اهداف ایستگاه، توانایی ایستگاه در اندازه‌گیری مهارت عملی دستیار و نه صرفاً دانش تئوریک او و نقش‌آفرینی بیماران استانداردشده20 (SP) را در بیش از 90 درصد موارد هم‌چون بررسی انجام شده با دستیاران روانپزشکی انگلستان (سایر و همکاران، 2005) خوب گزارش کردند. این موفقیت، بررسی بیشتر این روش را پس از رفع برخی نارسایی‌ها هم‌چون مشکلات اجرایی، آماده‌سازی ایستگاه‌ها، رازداری، مهیاسازی سناریوها و ایستگاه‌ها طی زمانی کوتاه ضروری می‌نمود. دومین کارگاه و آزمون در آذر ماه 1384 در اصفهان برگزار گردید. در این آزمون 22 نفر دستیار شرکت داشتند. تعداد ایستگاه‌ها به‌منظور صرفه‌جویی در زمان از هشت ایستگاه به شش ایستگاه کاهش داده شد و برخلاف دوره گذشته بیماران استانداردشده از میان استادان انتخاب شدند. در این دوره تهیه سناریوها و برگ‌آزمون‌ها با دقت بیشتری مورد توجه قرار گرفت. گرچه بیماران استاندارد شده در این آزمون از عملکرد خوبی برخوردار بودند اما به‌دلیل شکایت دستیاران از عدم امکان برقراری ارتباط مناسب با استادی که وی را می‌شناختند باعث شد برای دوره‌های آینده، به‌کارگیری استاد به‌عنوان بیمار منتفی گردد. سومین کارگاه، فروردین ماه 1385 در ساری برگزار گردید. شمار ایستگاه‌ها هم‌چون دوره پیش شش ایستگاه تعیین گردید، اما شمار دستیاران شرکت‌کننده به 43 نفر افزایش یافت. آزمون با یک گروه بیماران استاندارد شده و طی یک روز برگزار شد. بیماران از میان دستیاران سال اول روانپزشکی و دانشجویان پزشکی داوطلب انتخاب گردیدند. افزون بر سپاس ویژه از برایان هاجز، یکی از شناخته‌شده‌ترین اندیشمندان این رشته در دنیا که با راهنمایی‌های ارزنده خود کمک زیادی به نویسندگان این ویژه‌نامه نمود، خود را مدیون لطف بسیاری از استادان روانپزشکی کشور، به‌ویژه دکتر غلامرضا میرسپاسی دبیر محترم بورد روانپزشکی کشور می‌دانیم که در زمینه راه‌اندازی و گسترش OSCE کوشش و همکاری بسیاری نمودند. این بزرگواران که بی‌چشم‌داشتی در این راه کوشیدند، شاید بخواهند آن را تلاشی برای فراهم نمودن امکان مساوی آزمون بالینی برای همه دستیاران روانپزشکی بدانند. شاید با این نگرش واگویی جمله‌ای از یکی از دستیاران در ساری بی‌مناسبت نباشد: “هر OCSE بد، بهتر از یک غیرOSCE خوب است“.

« بعدی  ۲۱۹  ۲۱۸  ۲۱۷  ۲۱۶  ۲۱۵  ۲۱۴  ۲۱۳  ۲۱۲  ۲۱۱  ۲۱۰  ۲۰۹  ۲۰۸  ۲۰۷  ۲۰۶  ۲۰۵  ۲۰۴  ۲۰۳  ۲۰۲  ۲۰۱  ۲۰۰  قبلی »