نقش راهبردهای نه گانه ی تنظیم شناختی هیجان در پیش بینی تاب آوری

استفاده از راهبردهای مختلف تنظیم هیجان، تاثیر مهمی بر نحوه ی خروج افراد از شرایط استرس زا دارد. هدف پژوهش حاضر، پیش بینی تاب آوری بر اساس راهبردهای 9 گانه ی تنظیم شناختی هیجان، انجام شده است. بدین منظور، طی یک مطالعه ی توصیفی از نوع همبستگی، 300 نفر دانشجو (200 زن، 100 مرد) از دانشجویان دانشگاه علامه طباطبایی به شیوه ی تصادفی انتخاب و از نظر تاب آوری و تنظیم شناختی مورد آزمون قرار گرفتند. نتایج تحلیل رگرسیون نشان داد که از بین راهبردهای سازگارانه تنظیم شناختی هیجان، راهبردهای ارزیابی مجدد مثبت و تمرکز مجدد بر برنامه ریزی به صورت مثبت و از میان راهبردهای ناسازگارانه ی تنظیم شناختی هیجان، فاجعه آمیز پنداری و سرزنش دیگران به صورت منفی امکان پیش بینی تاب آوری دارند. این نتایج، نشان می دهد راهبردهایی که افراد برای تنظیم هیجاناتشان به کار می گیرند، می تواند عامل بسیار مهمی در تعیین تاب آوری آنها باشد و تقویت راهبردهای سازگارانه ی تنظیم هیجان باید به عنوان هدفی برای پی ریزی مداخلات و برنامه های آموزشی تاب آوری مورد توجه واقع شود

مقایسه ی نظریه ی ذهن، حافظه و کنش های اجرایی در بیماران مبتلا به وسواس و افراد بهنجار

نظریه ی ذهن، ظرفیت شناختی جهت بازنمایی حالات ذهنی خود و دیگران و بیانگر توانایی اسناد حالت های ذهنی مانند عقاید، تمایلات، احساسات و نیات به خود و دیگران است. بررسی نظریه ی ذهن، حافظه و کنش های مغزی در افراد مبتلا به اختلال های روانپزشکی در سال های اخیر بخش قابل توجهی از پژوهش ها را به خود اختصاص داده است و اختلال وسواس- اجباری از این قاعده مستثنی نیست. هدف پژوهش حاضر، مقایسه ی نظریه ی ذهن، حافظه و کنش های اجرایی در بیماران مبتلا به اختلال وسواسی- اجباری و افراد بهنجار بود. بدین منظور، طی یک پژوهش علی- مقایسه ای، 40 آزمودنی (20 بیمار دارای اختلال وسواسی- اجباری و20 فرد بهنجار) از طریق نمونه گیری در دسترس انتخاب و از نظر نظریه ذهن، حافظه و کنش های اجرایی مورد آزمون قرار گرفتند. نتایج تحلیل واریانس چند متغیری (مانوا) نشان داد که نمرات نظریه ی ذهن، حافظه ی کلامی و حافظه ی بینایی و کنش های اجرایی بیماران مبتلا به وسواس و افراد بهنجار متفاوت است. یافته ها از این دیدگاه حمایت می کند که در اختلال وسواسی- اجباری، وجود نقایص عصب روانشناختی منجر به عملکرد ضعیف تر این بیماران نسبت به افراد بهنجار می شود.

بررسی پایایی و اعتبار مقیاس اضطراب بک در دانشجویان

اضطراب، یکی از مهمترین نشانه های ایجاد اختلالات روانی است. پرسشنامه ی سنجش اضطراب بک یکی از پرسشنامه های رایج سنجش این اختلال است. این پرسشنامه در حال حاضر به عنوان یکی از ابزارهای سنجش اضطراب بالینی، توسعه یافته و کارایی این ابزار در بیان خصوصیات مورد نظر در بررسی های فوق، هم در خصوص بالینی و هم در خصوص غیر بالینی نشان داده شده است. هدف پژوهش حاضر، بررسی پایایی و اعتبار این پرسشنامه بوده است. بدین منظور، طی یک پژوهش تحلیلی- مقطعی 600 نفر به صورت تصادفی از دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی اراک از طریق نمونه گیری طبقه ای انتخاب و پرسشنامه اضطراب بک را تکمیل کردند. تحلیل داده ها نشان داد که اختلاف معناداری بین میانگین اضطراب در دو جنس وجود ندارد و مقدار پایایی پرسشنامه با استفاده از آلفای کرونباخ 92/ محاسبه شده است. با استفاده از تحلیل آنالیز عاملی، 5 مولفه بدست آمد که 54/58 درصد نمرات پرسشنامه را تبیین می کرد. با در نظر گرفتن مقدار پایایی و اعتبار ساختاری این پرسشنامه، به نظر می رسد این ابزار جهت سنجش اضطراب بالینی دانشجویان مناسب باشد.

اثر بخشی معنویت درمانی بر کاهش اضطراب، افسردگی و پریشانی زنان مبتلا به سرطان پستان

معنویت درمانی، به معنای در نظر گرفتن باورهای معنوی بیمار مبتلا در فرآیند درمانگری است. باورهایی که با بوجود آوردن تجربیات خاص، موجب تعالی و اخلاقی مسوولانه در افراد می شود. هدف پژوهش حاضر، مطالعه ی اثر بخشی معنویت درمانی بر کاهش اضطراب، افسردگی و پریشانی زنان مبتلا به سرطان پستان بود. بدین منظور، در یک پژوهش نیمه آزمایشی با پیش آزمون- پس آزمون و گروه کنترل، 29 بیمار مبتلا به سرطان پستان مراجعه کننده به بیمارستان ولی­عصر (عج) زنجان و موسسه ی خیریه ی مهرانه ی زنجان، به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه (14 نفرگروه کنترل و 15 نفر گروه آزمایش) کاربندی شدند. گروه آزمایش طی 8 جلسه ی 90 دقیقه ای تحت مداخله ی معنوی قرار گرفت و گروه کنترل، فقط تمرین آرمیدگی را بدون آگاهی افزایی آموخت. بیماران قبل و بعد از اتمام دوره ی درمان و دو ماه بعد از آن از نظر افسردگی، اضطراب و استرس مورد آزمون قرار گرفتند. نتایج تحلیل کواریانس نمرات افسردگی، اضطراب و استرس آزمودنی ها نشان داد که معنویت درمانی درکاهش اضطراب، افسردگی و پریشانی زنان مبتلا به سرطان پستان موثر است. با عنایت به یافته های موجود، به نظر می رسد که مداخله ی معنوی باید در پکیج درمانی یا حداقل مجموعه اقدامات و مداخلات روان شناختی با بیماران مبتلا به سرطان پستان، مورد تاکید قرار گیرد.

اثربخشی ذهن آگاهی بر کاهش استرس، اضطراب و افسردگی در سومصرف‌کنندگان مواد

ذهن‌آگاهی، هشیاری غیرقضاوتی، غیرقابل توصیف و مبتنی بر زمان حال نسبت به تجربه ایست که در یک لحظه ی خاص در محدوده ی توجه یک فرد قرار دارد. این روش، در کاهش استرس و افزایش کیفیت زندگی در بیماران مبتلا به بیماری های مزمن نتایج مثبتی داشته است. هدف از این پژوهش بررسی اثربخشی ذهن آگاهی بر کاهش اضطراب، افسردگی و استرس سومصرف‌کنندگان مواد بود. بدین منظور، طی یک پژوهش نیمه تجربی با گروه کنترل، گمارش تصادفی و آزمون پیش و پس، 60 بیمار مبتلا به اعتیاد به صورت دردسترس از بین بیماران کلینیک نظام پزشکی شهرستان شهریار و کلینیک ترک اعتیاد اندیشه ی رهایی انتخاب و به طور تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل کاربندی شدند. گروهها در ابتدا از نظر میزان اضطراب، افسردگی و استرس ارزیابی شدند. سپس شیوه ی ذهن آگاهی در 8 جلسه ی دو ساعته به گروه آزمایش آموخته شد و گروه کنترل مداخله ای دریافت نکرد. بعد از برنامه درمانی، مجددا میزان اضطراب، افسردگی و استرس شرکت کنندگان ارزیابی شد. نتایج تحلیل کوواریانس چند متغیره نشان دهنده ی تفاوت معنادار بین نتایج پیش آزمون و پس آزمون گروه آزمایش بود. بدبن ترتیب می توان اذعان داشت که آموزش ذهن‌آگاهی در کاهش اضطراب، افسردگی و استرس سومصرف کنندگان مواد موثر است.

اثر بخشی آموزش ذهن آگاهی بر کاهش استرس ادراک شده در بیماران مبتلا به سرطان پستان

شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی، یکی از شیوه های کاهش استرس ادراک شده در بیماران است. هدف پژوهش حاضر،‌ بررسی اثر بخشی آموزش ذهن آگاهی بر کاهش استرس ادراک شده در بیماران مبتلا به سرطان پستان بود. بدین منظور، تعداد 30 نفر از زنان مبتلا به سرطان پستان بیمارستان شهدای تهران به روش در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل کاربندی شدند. هر دو گروه، قبل و بعد از آموزش ذهن آگاهی، از نظر سطح استرس ادراک شده مورد بررسی قرارگرفتند و گروه آزمایش در 8 جلسه یک ساعته تحت آموزش ذهن آگاهی گروهی قرار گرفت. نتایج تحلیل کوواریانس نمرات استرس ادراک شده آزمودنیها در دو مرحله ی پیش و پس آزمون، نشان داد که آموزش ذهن آگاهی بر کاهش نمرات استرس ادراک شده بیماران تحت آموزش، موثر بوده است. بنابراین، می توان این شیوه مداخله را به عنوان شیوه ای مستقل یا در کنار سایر شیوه های درمانی مانند دارو درمانی برای کاهش استرس این مبتلایان، بکار برد.

اثربخشی مداخله ی مبتنی بر تحلیل کاربردی رفتار بر افزایش مهارت های اجتماعی- ارتباطی وکاهش رفتار کلیشه ای درکودکان اوتیسم

اختلال اوتیسم، معمولا با ناتوانی در درک و تعبیر نشانه ها و اشارات هیجانی و اجتماعی، فقدان یا ضعف توجه به آنچه دیگران به آن توجه می کنند و ناتوانی در درک مفاهیم مستقیم و روان افکار و احساسات دیگران شناخته می شود. هدف پژوهش حاضر، بررسی اثربخشی مداخله ی مبتنی بر تحلیل کاربردی رفتار بر افزایش مهارت های اجتماعی ـ ارتباطی و کاهش رفتار کلیشه ای در کودکان اوتیسم بود. بدین منظور، طی یک پژوهش نیمه تجربی از نوع پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل، 40 کودک با تشخیص اوتیسم به صورت نمونه ی در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی، در دو گروه آزمایش و گواه کاربندی شدند. گروه آزمایشی به مدت 6 ماه هفته ای30 ساعت تحت مداخله ی مبتنی بر تحلیل کاربردی رفتار قرار گرفتند. گروهها در ابتدا و پس از 6 ماه مداخله مجددا از نظر رفتارهای کلیشه ای، ارتباط و تعامل اجتماعی مورد آزمون قرار گرفتند. تحلیل کوواریانس و داده ها نشان داد که مداخله ی مبتنی بر تحلیل کاربردی رفتار بر افزایش مهار ت های اجتماعی- ارتباطی و کاهش رفتارهای کلیشه ای کودکان اوتیسم موثر است. نتایج آزمون پیگیری نیز نشان داد که بعد از گذشت 6 ماه از مداخلات درمانی، اثر آن پایدار مانده است. به نظر می رسد مداخله ی مبتنی بر تحلیل کاربردی رفتار می تواند با افزایش مهارت های اجتماعی- ارتباطی وکاهش رفتار کلیشه ای در سازگاری کودکان مبتلا به اوتیسم موثر باشد

پیش‌بینی الگوهای شخصیت خوشه ی«ب» براساس هیجان‌خواهی و سیستم‌های مغزی- رفتاری

شخصیت را می توان نمایه ی خاص الگوهای نسبتا ثابت پاسخ رفتاری آشکار در زندگی عادی تعریف کرد. سه خوشه ی کلی از اختلالهای شخصیت بر اساس ویژگی های مشترک یا بارز این اختلالهای معرفی شده است. ویژگی اختلالهای خوشه ی «ب»رفتارهای نمایشی، هیجانی یا نامنظم است. هدف پژوهش حاضر، پیش­بینی الگوهای شخصیت خوشه ی «ب»بر اساس هیجان­خواهی و سیستم­های مغزی- رفتاری بود. بدین منظور، طی یک مطالعه ی توصیفی- همبستگی، 350 نفر از دانشجویان دانشگاه تبریز به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و از نظر اختلالهای شخصیت هیجان­خواهی و فعال سازی رفتاری مورد آزمون قرار گرفتند. تحلیل رگرسیون چندگانه نشان داد که هیجان­خواهی، پیش­بینی کننده ی مثبت و معنا­دار شخصیت خودشیفته و نمایشی است. سیستم بازداری رفتاری، پیش­بینی کننده ی مثبت و معنا­دار شخصیت مرزی و پیش بینی­کننده ی منفی و معنا­دار شخصیت خودشیفته است. همچنین، تحلیل نتایج نشان داد که سیستم فعال­ساز رفتاری می­تواند همه الگوهای شخصیت خوشه «ب» را پیش­بینی کند. بنابراین به نظر می رسد هیجان­خواهی و سیستم­های مغزی - رفتاری با الگوهای شخصیت خوشه «ب» رابطه دارند و می­توانند الگوهای شخصیت خوشه «ب» را پیش­بینی کنند.

الگوی ساختاری سبک دلبستگی، حافظه ی سرگذشتی و سبک هویت

خاطرات مربوط به حافظه ی سرگذشتی، شامل رویدادهای شخصی است که تجربه می کنیم و روابط بین فردی در دوران اولیه ی زندگی در شکل گیری آن خاطرات نقش دارد. خاطرات سرگذشتی، می تواند در تعریف خود و شکل گیری هویت، تاثیر داشته باشد. هدف پژوهش حاضر، بررسی مدل واسطه­گری حافظه ی سرگذشتی(رویدادی - معنایی) در ارتباط بین سبک های دلبستگی و هویت بود. بدین منظور، طی یک پژوهش توصیفی از نوع همبستگی، تعداد 350 نفر دانشجوی زن و مرد از طریق نمونه گیری چند مرحله ای انتخاب و از نظر سبک دلبستگی هویت و حافظه ی سرگذشتی مورد آزمون قرار گرفتند. نتایج حاصل از روش مدل سازی معادلات ساختاری(لیزرل) نشان داد که سبک دلبستگی ایمن و ناایمن اجتنابی، با واسطه گری حافظه ی سرگذشتی بر سبکهای هویت اثر می گذارند و سبک دلبستگی ناایمن اضطرابی، بدون واسطه گری حافظه ی سرگذشتی و به صورت مستقیم بر سبکهای هویت اثر دارد. چنین یافته هایی از لحاظ کاربردی توسط روانشناسان بالینی دارای اهمیت است و ازآنجایی که درمانگران استفاده از خاطرات را در جلسات درمانی مفید می دانند، درمانگرانی که در مورد نقش واسطه ای عملکرد حافظه ی سرگذشتی مطالعات بیشتری دارند، در کمک به نوجوانان و بزرگسالانی که دارای مشکلات هویتی و دلبستگی هستند، می توانند از راهبردهای افزایش عملکرد حافظه استفاده کنند.

مقایسه ی بازشناسی هیجان چهره در بیماران مبتلا به اسکیزوفرنیا و افراد سالم

شناخت اجتماعی، مجموعه ی گسترده ای از پردازش اطلاعات شامل فرایندها و عملکردهایی است که به فرد اجازه می دهد تا بفهمد، عمل کند و از جهان بین فردی اش سود ببرد. بازشناسی هیجان، یکی از مهمترین مولفه های شناخت اجتماعی است. هدف پژوهش حاضر، مقایسه ی بازشناسی هیجان چهره در بیماران مبتلا به اسکیزوفرنیا و افراد سالم بود. بدین منظور، طی یک پژوهش علی- مقایسه ای، 96 نفر در دامنه ی سنی 18 تا 55 سال (51 نفر مبتلا به اسکیزوفرنیا بودند و 45 فرد بهنجار) به شیوه ی نمونه گیری در دسترس انتخاب و از نظر بازشناسی هیجان در چهره مورد بررسی قرار گرفتند. تحلیل واریانس بازشناسی هیجان بیماران مبتلا به اسکیزوفرنیا و افراد سالم نشان داد که بیماران مبتلا به اسکیزوفرنیا، در مقایسه با افراد سالم در بازشناسی هیجان چهره عملکرد ضعیف تری داشتند. از طرف دیگر، عملکرد بیماران اسکیزوفرنیا در بازشناسی هیجان های منفی ضعیف تر از هیجان های مثبت بود، این الگو در افراد سالم نیز مشاهده گردید. بنابراین به نظر می رسد که باید در رابطه با بیماران مبتلا به اسکیزوفرنیا درمانهایی را مورد توجه قرار دهیم که شناخت اجتماعی و به طور خاص بازشناسی هیجان را مورد دقت قرار می دهد

مقایسه ی اثربخشی ریلکسیشن با دارودرمانی در کاهش نشانگان سندرم پیش از قاعدگی

سندرم پیش از قاعدگی(PMS) به‌ صورت عود دوره‌ای، ترکیبی از تغییرات آزاردهنده ی جسمی، روانی یا رفتاری است که در خلال قاعدگی مشخص می‌شود، با شروع خونریزی تقلیل و بعد از قاعدگی یا مرحله ی تکثیری بهبود می‌یابد و بر کارکرد فردی و اجتماعی مبتلایان تاثیر می گذارد. هدف پژوهش حاضر، مقایسه ی اثربخشی دارودرمانی و ریلکسیشن در کاهش علایم سندرم پیش از قاعدگی زنان بود. بدین منظور، طی یک پژوهش نیمه تجربی با گروه کنترل 36 زن مبتلا به سندرم پیش از قاعدگی به صورت داوطلبانه انتخاب و به صورت تصادفی در 3 گروه 12 نفره ی کنترل، آزمایش 1 (مصرف قرص ضدبارداری سیپروترون کامپاند در 3 دوره ی قاعدگی) و آزمایش 2 (انجام ریلکسیشن هفته‌ای 3‌ بار در 3 مدت قاعدگی و مطالعه ی جزوه ی خودآموزی) کاربندی شدند. گروهها قبل و بعد از مداخله از نظر افسردگی و نشانگان سندرم پیش از قاعدگی مورد آزمون قرار گرفتند. نتایج تحلیل کواریانس (ANCOVA) نشان داد که دارودرمانی و انجام ریلکسیشن (و مطالعه ی جزوه خودآموزی) می‏توانند علایم سندرم پیش از قاعدگی و افسردگی را در مبتلایان کاهش دهند. بنابراین به نظر می رسد آموزش ریلکسیشن و دارودرمانی می تواند در کاهش نشانگان این سندرم موثر باشد.

اثربخشی رفتار درمانی دیالکتیک بر کاهش علایم اختلال شخصیت مرزی

نزدیک به نصف بیماران مبتلا به اختلالهای روانی، دارای اختلال شخصیت هستند. در میان جمعیت دارای اختلالهای شخصیت بالینی، اختلال شخصیت مرزی، شیوع بیشتری دارد. تخریب های پیوسته ای که این اختلال ایجاد می کند، تمام گستره ی زندگی فرد شامل شغل، تحصیل و ازدواج او را تحت تاثیر قرار می دهد. هدف پژوهش حاضر، بررسی تاثیر رفتار درمانی دیالکتیک بر کاهش علایم اختلال شخصیت مرزی بود. بدین منظور، طی یک طرح نیمه تجربی با سری زمانی سه بیمار با تشخیص ابتلا به اختلال شخصیت مرزی، طی 25 جلسه رفتار درمانی دیالکتیک، از نظر نشانه های اختلال شخصیت مرزی مورد ارزیابی قرار گرفتند سپس 2 ماه بعد از اتمام جلسات برای پیگیری نتایج مداخله، از نظر نشانه های اختلال شخصیت مرزی، مجددا مورد ارزیابی قرار گرفتند. تحلیل واریانس یکراهه با اندازه گبری های مکرر نشان داد که رفتار درمانی دیالکتیک بر کاهش علایم اختلال شخصیت مرزی موثر است و این تاثیر، از پایداری لازم تا زمان پیگیری برخوردار است. به نظر می رسد با مداخلات مبتنی بر رفتاردرمانی دیالکتیک، بتوان از تخریب های پیوسته ای که این اختلال در تمام گستره ی زندگی فرد از شغل، تحصیل و ازدواج و روابط بین فردی ایجاد می کند، کاست. این یافته ها بر نیاز به مشارکت فعال بیماران در روند تغییر دادن خودشان نقش اصلی روان درمانی و نیاز به یک روان شناس بالینی برای مراقبتهای اولیه به منظور هماهنگ کردن مراقبت از بیمار تاکید دارد.

« بعدی  ۲۰۹  ۲۰۸  ۲۰۷  ۲۰۶  ۲۰۵  ۲۰۴  ۲۰۳  ۲۰۲  ۲۰۱  ۲۰۰  ۱۹۹  ۱۹۸  ۱۹۷  ۱۹۶  ۱۹۵  ۱۹۴  ۱۹۳  ۱۹۲  ۱۹۱  ۱۹۰  قبلی »