اثربخشی روان درمانی گروهی مبتنی بر پذیرش و تعهد بر کیفیت زندگی زنان مبتلا به سرطان پستان

سرطان پستان از شایع ترین سرطان ها در زنان است که تاثیرات عمیقی بر سلامت روانی- اجتماعی و کیفیت زندگی زنان به جا می گذارد. هدف پژوهش حاضر، تعیین اثربخشی روان درمانی گروهی مبتنی بر پذیرش و تعهد بر کیفیت زندگی زنان مبتلا به سرطان پستان بود. بدین منظور، طی یک پژوهش نیمه آزمایشی 30 نفر از زنان مبتلا به سرطان پستان بیمارستان شهدای تجریش به شیوه ی نمونه گیری در دسترس انتخاب و به طور تصادفی در دو گروه آزمایشی (15 نفر) و کنترل (15 نفر) کاربندی شدند. گروه آزمایش طی 8 جلسه 90 دقیقه ای مداخله ی مبتنی بر پذیرش و تعهد را دریافت کردند ولی گروه کنترل مداخله ای دریافت نکرد. هر دو گروه در دو مرحله پیش آزمون و پس آزمون از نظر کیفیت زندگی مورد بررسی قرار گرفتند. نتایج تحلیل کوواریانس نشان داد که برنامه ی درمانی کیفیت زندگی آزمودنی های گروه آزمایش را در ابعاد سلامت جسمانی(فیزیکی)، سلامت روان شناختی و روابط اجتماعی، بهبود بخشیده است و می توان گفت که روان درمانی گروهی مبتنی بر پذیرش و تعهد، روشی موثر به منظور افزایش کیفیت زندگی مبتلایان به سرطان پستان است.

تفاوت های جنسیتی در مدل ساختاری شخصیت مرزی، راهبردهای تنظیم هیجانی و خشونت خانگی

در مدل آبشار هیجانی، افراد دارای شخصیت مرزی برای اجتناب از راهبردهای تنظیم هیجانی ناسازگارانه به برون­ریزی خشونت نسبت به همسر خود مبادرت می­کنند. با این حال تفاوت­های جنسیتی در این مدل نادیده گرفته شده است. هدف پژوهش حاضر، تعیین تفاوت­های جنسیتی در مدل ساختاری پژوهش بود که در ان شخصیت مرزی و راهبردهای تنظیم هیجانی نشخوار فکری و سرکوب فکر در قالب یک مدل، خشونت خانگی را پیش­بینی می­کند. بدین منظور طی یک پژوهش توصیفی از نوع همبستگی، 311 دانشجوی متاهل انتخاب و از نظر تاکتیک­های تعارضی، نشانه­های مرزی، سبک­های پاسخ نشخواری و سرکوب مورد آزمون قرار گرفتند. یافته­های پژوهش نشان داد که مدل ساختاری پژوهش به صورت متفاوتی با داده­های دو گروه مردان و زنان برازش دارد. در این پژوهش رابطه ی بین شخصیت مرزی و نشخوار فکری و همچنین رابطه بین شخصیت مرزی و خشونت خانگی در زنان قوی­تر از مردان بود. به نظر می رسد صفت روان­ازرده­گرایی ممکن است، موجب درگیری بیشتر در انواع خشونت از جمله خشونت خانگی در زنان با شخصیت مرزی شود.

رویکرد چهار وجهی در روان درمانی: بنیادها و دستاوردها

ما در این مقاله رویکردی از درمان را معرفی کرده ایم که بر کاربرد همزمان چهار عاملِ رابطه ی درمانی، ایجاد امید و انتظار درمان، آگاهی افزایی و نظم بخشی رفتار استوار است. چهار عامل فوق فرایند مشترک و نظامداری است که ویژه ی رویکرد خاصی نیست. جدا کردن چهار وجه رابطه درمانی، ایجاد امید و انتظار درمان، آگاهی افزایی و نظم بخشی رفتار (هیجان، تفکر و عملکرد) به معنای مجزا دیدن و اعتقاد به وجود مستقل هر یک از آنها یا ذهن مستقل از مغز نیست. این چهار وجه موضوعاتی مرکب هستند که باید در فرایند روان درمانی برای آنها برنامه ریزی کنیم. رابطه درمانی یکی از قوی ترین عوامل درمانی است. آگاهی افزایی ، به معنای هشیار کردن مراجع از این نکته ی مهم است که نشخوار آنچه در گذشته افتاده و پیش بینی آینده بر اساس آن نوعی گریز از آگاهی است. ما اعتقاد داریم که لازم است تا در فرایند روان درمانی، فرد با گریز از آگاهی خود مواجه شده و نسبت به تعبیر و تفسیرهایی که برای حفظ این آگاهی گریزی و نشخوار آنها انجام می دهد آگاه شود. ما با تاثیر بر روی پیش فرض های فرد در سوگیری خود به محیط و تفسیر رخدادها بر اساس آنها، امید و انتظار درمان را بالا برده و با نظم بخشی رفتار در سه حیطه ی هیجان، تفکر و عملکرد به تنظیم مجدد رفتار او می پردازیم.

اثربخشی درمان دیالکتیک بر ملامت خود و دیگران، نشخوارگری و فاجعه سازی زنان مبتلا به سرطان پستان

ﺗﻨﯿﺪﮔﯿﻬﺎی روان ﺷﻨﺎﺧﺘﯽ ﻧﺎﺷﯽ از ﺑﯿﻤﺎری ﺳﺮﻃﺎن، ﺳﺒﺐ اﺿﻄﺮاب و اﻓﺴﺮدﮔﯽ در ﺑﯿﻤﺎران شده و ﻋﺪم ﮐﺎﻫﺶ و درﻣﺎن اﯾﻦ واﮐﻨﺸﻬﺎ، ﺑﺎﻋﺚ ﻃﻮﻻﻧﯽﺗﺮ ﺷﺪن ﻣﺪت ﺑﺴﺘﺮی ﺑﯿﻤﺎر، اﺧﺘﻼل در درﻣﺎﻧﻬﺎی ﭘﺰﺷﮑﯽ و کاهش امید به زندگی است. هدف پژوهش حاضر، اثربخشی رفتار درمانی دیالکتیک بر ملامت خود و دیگران، نشخوارگری و فاجعه سازی بیماران مبتلا به سرطان پستان بود. بدین منظور، طی یک طرح نیمه تجربی، 16 نفر به صورت نمونه ی در دسترس از زنان مبتلا به سرطان پستان بیمارستان شهدای تجریش شهر تهران انتخاب و به طور تصادفی در دو گروه آزمایش و گواه کاربندی شدند. گروهها در ابتدا، انتها و دو ماه بعد اتمام درمان از نظر ملامت خود و دیگران، نشخوارگری و فاجعه سازی مورد آزمون قرار گرفتند سپس گروه آزمایش، طی 10جلسه ی 90 دقیقه ای تحت آموزش رفتار درمانی دیالکتیک قرار گرفت. نتایج تحلیل کوواریانس نمرات نشان داد که رفتار درمانی دیالکتیک بر ملامت خود و دیگران، نشخوارگری و فاجعه سازی بیماران مبتلا به سرطان پستان موثر است. به نظر می رسد که می توان با وارد کردن این نوع مداخله ی روان شناختی، از بار هیجانی منفی این بیماری کاست و بهزیستی افراد مبتلا را بهبود بخشید.

نقش پیش بینی کننده ناتوانی ناشی از درد و ترس از حرکت در کارکرد خانواده ی بیماران مبتلا به درد مزمن اسکلتی ـ عضلانی

درد، مشکل رایجی در سلامت است که درصورت مزمن شدن می تواند منجر به ناتوانی شود. از سوی دیگر، تحقیقات اخیر تاکید دارد که بافت خانواده و افرادی که همراه بیمار زندگی می کنند از این شرایط تاثیر می پذیرند. این الگوهای تعامل خانوادگی روی کیفیت و سبک زندگی تاثیر می گذارند. هدف پژوهش حاضر، بررسی ارتباط ناتوانی و ترس از حرکت به عنوان متغیرهای پیش بین با کارکرد خانواده در بیماران مبتلا به دردمزمن اسکلتی- عضلانی بود. بدین منظور، طی یک پژوهش توصیفی از نوع همبستگی، 82 بیمار مبتلا به درد مزمن اسکلتی- عضلانی به صورت نمونه ی در دسترس انتخاب و از نظر شدت درد، ناتوانی، ترس از حرکت و کارکرد خانواده مورد ارزیابی قرار گرفتند. نتایج تحلیل رگرسیون چندگانه نشان داد ناتوانی و ترس از حرکت به طور معناداری کارکرد خانواده را پیش بینی می کند. همچنین، بین شدت درد با ناتوانی و ترس از حرکت بیمار رابطه ی معناداری وجود دارد. به نظر می رسد ابتلا به درد مزمن به مرور زمان سیستم خانواده را نیز درگیر می کند و به بخشی از بیماری تبدیل می شود. این مطالعه بر اهمیت رویکرد سیستمی در بررسی درد تاکید دارد و نشان می دهد که متغیرهای فردی و بین فردی، نقش میانجی و تعدیل کننده ی قابل توجه ای در تبیین پیامدهای درد دارند.

اثر بخشی درمان های مبتنی بر مدل سرپایی عمقی ماتریکس و مدل مراحل تغییر بربهبود خودتنظیمی و خودکارآمدی پرهیز از مواد

اکنون درمان های روان شناختی گوناگونی برای درمان اعتیاد ارایه شده اند. هدف پژوهش حاضر مقایسه ی اثربخشی مدل سرپایی عمقی ماتریکس و مراحل تغییر بر کاهش مشکلات خودتنظیمی هیجانی و خودکارآمدی پرهیز از مواد در مردان وابسته به آمفتامین بود. بدین منظور، طی یک پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری سه ماهه همراه با گروه کنترل، 45 مرد معتاد خود معرف از میان مردان وابسته به آمفتامین مراجعه کننده به کلینیک ترک اعتیاد رازی طب، انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایشی (یک گروه مداخله مبتی بر مدل سرپایی عمقی و گروه دیگر مداخله مدل مراحل تغییر) و گروه کنترل کاربندی شدند. گروهها قبل، بعد از اتمام درمان و 3 ماه بعد از اتمام درمان با پرسشنامه های خودتنظیمی هیجانی، خودکارآمدی پرهیز از مواد مورد ارزیابی قرار گرفتند. دو گروه آزمایش به مدت 16 جلسه و هفته ای دوبار درمان با رویکردهای مدل سرپایی عمقی و مدل مراحل تغییر را دریافت کردند. نتایج تحلیل کوواریانس چندگانه بیانگر اثربخشی هر دو مدل درمانی بر کاهش مشکلات خودتنظیمی هیجانی و افزایش خودکارآمدی پرهیز از مواد بود. نتایج مقایسه ای بیانگر اثربخشی بیشتر و پایدارتر مدل مراحل تغییر نسبت به مدل سرپایی عمقی هم در پس آزمون و هم پیگیری سه ماهه بر خودتنظیمی هیجانی و خودکارآمدی پرهیز از مواد بود. به نظر می رسد خودتنظیمی هیجانی برای درمان اعتیاد مهم بوده و باید خودتنظیمی هیجانی را به عنوان مکانیزم موثر بر تغییر در مداخلات بالینی در نظر گرفت.

اثربخشی آموزش گروهی دلبستگی محور مادران بر کاهش نشانه های اضطراب جدایی کودکان پیش دبستانی

رای تشخیص اضطراب جدایی در کودکان ضرورت دارد که حداقل سه نشانه در رابطه با نگرانی مفرط در مورد جدایی از شخص مورد دلبستگی وجود داشته باشد. هدف پژوهش حاضر، تعیین اثربخشی مداخله­ی دلبستگی­محور بر کاهش نشانه­های این اختلال بود. بدین منظور، طی یک پژوهش نیمه آزمایشی با پیش تست و پس تست و گروه کنترل، 302 مادر که کودک چهار تا شش سال داشتند به شیوه ی در دسترس انتخاب و از طریق آنها، اضطراب جدایی فرزندانشان ارزیابی شد. 250 نفر از مادران که فرزند آنها بالاترین میزان اضطراب جدایی را داشتند، انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل (12 نفر در گروه آزمایش و13 نفر در گروه کنترل) کاربندی شدند. مادران گروه آزمایش در 8 جلسه­ی هفتگی آموزش دلبستگی­محور شرکت کردند. پس از پایان جلسات آموزشی و دو ماه بعد از آن مادران هر دو گروه مجدد، مقیاس سنجش اضطراب جدایی فرزندان را تکمیل کردند. نتایج تحلیل واریانس آمیخته ی نمرات نشان داد که آموزش گروهی دلبستگی­محور مادران باعث کاهش معناداری در نمره­ی کلی اضطراب جدایی کودکان شده بود. کودکان مادران گروه آزمایش، کاهش معناداری را در ترس از تنها ماندن، نگرانی در مورد وقوع حوادث خطرناک و استفاده­ی بیش از حد از نشانه­های امنیت نشان دادند. نتایج این پژوهش می­تواند در موقعیت­های بالینی و در درمان مشکلات اضطراب جدایی کودکان مورد استفاده قرار گیرد.

مقایسه‌ی کارکردهای اجرایی بازداری پاسخ و توجه پایدار در کودکان با ناتوانی یادگیری ریاضیات و کودکان عادی

ﻛﺎرﻛﺮدﻫﺎی اﺟﺮاﻳﻲ، ﻛﺎرﻛﺮدﻫﺎی ﻋﺎﻟﻲ ﺷﻨﺎﺧﺘﻲ و ﻓﺮاﺷﻨﺎﺧﺘﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ای از ﺗﻮاﻧﺎﻳﻲ ﻫﺎی ﻋﺎﻟﻲ، ﺑﺎزداری، ﺧﻮد آﻏﺎزی ﮔﺮی، ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ رﻳﺰی راﻫﺒﺮدی، اﻧﻌﻄﺎف ﺷﻨﺎﺧﺘﻲ و ﻛﻨﺘﺮل ﺗﻜﺎﻧﻪ را ﺑﻪ اﻧﺠﺎم ﻣﻲ رﺳﺎﻧﻨﺪ. هدف پژوهش حاضر، مقایسه ی­ کارکردهای اجرایی بازداری پاسخ و توجه پایدار در کودکان با ناتوانی یادگیری ریاضیات و کودکان عادی بود. بدین منظور طی یک پژوهش مقایسه­ای پس رویدادی، جامعه ی آماری این پژوهش دانش آموزان پایه‌ی تحصیلی چهارم و پنجم ابتدایی شهر تبریز بود. از این جامعه به روش خوشه ای چند مرحله ای 30 کودک با ناتوانی یادگیری در ریاضیات و 30 کودک عادی از نظر هوش همتاسازی و انتخاب شدند. آزمودنی ها از نظر کارکردهای اجرایی بازداری پاسخ و توجه پایدار مورد آزمون قرار گرفتند. نتایج تحلیل واریانس چند متغیره نشان داد که بین کودکان عادی و کودکان با ناتوانی یادگیری ریاضیات در کارکردهای اجرایی بازداری پاسخ و توجه پایدار اختلاف معناداری وجود دارد. نتایج نشان داد که گروه کودکان با ناتوانی یادگیری ریاضیات در کارکردهای اجرایی بازداری پاسخ و توجه پایدار، عملکرد ضعیف‌تری از گروه بهنجار دارند. بنابراین در انجام مداخلات درمانی برای این کودکان، باید به نقش نقایص کارکردهای اجرایی بیشتر توجه شود.

اثر بخشی ذهن آگاهی بر راهبردهای نظم جویی شناختی هیجان و اضطراب و افسردگی بیماران مبتلا به افسردگی اساسی

ذهن­ آگاهی، نقش مهمی در متغیرهای مرتبط با اختلال افسردگی ایفا می­کند. هدف پژوهش حاضر بررسی اثربخشی درمان مبتنی بر ذهن آگاهی در راهبردهای نظم­ جویی شناختی هیجان و اضطراب و افسردگی بیماران مبتلا به اختلال افسردگی اساسی بود. بدین منظور، طی یک طرح نیمه آزمایشی با پیش­آزمون- پس­آزمون و گروه کنترل، 30 بیمار مبتلا به اختلال افسردگی به صورت در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی در دوگروه آزمایش و کنترل کاربندی شدند. گروهها قبل و بعد از مداخله و در مرحله ی پیگیری دو ماهه از نظر افسردگی، اضطراب و راهبردهای نظم­جویی شناختی هیجان مورد ارزیابی قرار گرفتند. گروه­ آزمایش طی دو ماه تحت درمان مبتنی بر ذهن آگاهی قرار گرفت. نتایج تحلیل واریانس مختلط نشان داد که مداخله ی مبتنی بر ذهن آگاهی به طور معنا­داری موجب کاهش نشانه­های افسردگی، اضطراب و راهبردهای ناسازگارانه نظم­ جویی شناختی هیجان شده است. به نظر می رسد درمان مبتنی بر ذهن آگاهیبا مورد هدف قرار دادن سازوکارهای درگیر در تغییر راهبردهای نظم­ جویی شناختی هیجان بیماران مبتلا به افسردگی اساسی می­تواند روش مناسبی برای درمان و جلوگیری از عود این اختلال باشد.

اثربخشی آموزش کنترل تکانه و رفتاردرمانی دیالکتیک بر تکانشگری، بی‌برنامگی حرکتی و شناختی دختران نوجوان مبتلا به اختلال نامنظم خلقی اخلال گرانه

رفتارهای تکانشی و خطرپذیری که در مجموع با عنوان رفتارهای‌ مخاطره آمیز خوانده می شود، دربرگیرنده طیف گسترد ه ای از رفتارهای‌رشدنایافته است که عموما همراه با درجات خطر بالا است. هدف پژوهش حاضر، تعیین میزان اثربخشی آموزش کنترل تکانه و رفتاردرمانی دیالکتیک بر تکانشگری دختران نوجوان مبتلا به اختلال نامنظم خلقی اخلال گرانه بود. بدین منظور طی یک پژوهش نیمه تجربی با گروه آزمایش و کنترل از بین زنان مبتلا به اختلال نامنظم خلقی اخلال گرانه 21 نفر انتخاب و به صورت تصادفی در سه گروه 7 نفری (آموزش کنترل تکانه و رفتاردرمانی دیالکتیکی) و گروه کنترل تقسیم و از نظر تکانشگری مورد آزمون قرار گرفتند. گروههای آزمایشی آموزش‌کنترل تکانه و رفتاردرمانی دیالکتیک را دریافت کردند ولی گروه کنترل هیچ مداخله­ای را دریافت نکرد. نتایج تحلیل کواریانس نشان داد که نمرات خرده مقیاسهای تکانشگری گروه آزمایشی کنترل تکانه و رفتاردرمانی دیالکتیکی با گروه کنترل و نمرات خرده مقیاسهای تکانشگری گروه آزمایشی کنترل تکانه و رفتاردرمانی دیالکتیکی تفاوت معناداری دارد. بنابراین در حوزه ی درمان و زمینه کار با افرادی که در حالت بحران و تکانشگری به سر می­برند، کنترل تکانه و رفتاردرمانی دیالکتیکی با توجه به ماهیت آن، کارا و نوید بخش به نظر می رسد.

روابط ساختاری حساسیت اضطرابی، نگرانی و دشواری در تنظیم هیجان با اختلال اضطراب فراگیر، اختلال اضطراب اجتماعی و اختلال پانیک

اختلالات اضطرابی، از شایع ترین اختلالات روانپژشکی در جمعیت عمومی است که به طور مشخص عملکرد روانی، اجتماعی و کیفیت زندگی فرد را تحت تاثیر قرار می دهد. هدف پژوهش حاضر ارزیابی روابط ساختاری حساسیت اضطرابی، نگرانی و دشواری در تنظیم هیجان با اختلال اضطراب فراگیر، اختلال اضطراب اجتماعی و اختلال پانیک است. بدین منظور با طرح یک مدل ساختاری فرضی که بیانگر شبکه ای از ارتباطات مستقیم و غیرمستقیم بین اضطرابی، نگرانی و دشواری در تنظیم هیجان با اختلال اضطراب فراگیر، اختلال اضطراب اجتماعی و اختلال پانیک بود، 250 نفر (125 نفر پسر و 125 نفر دختر) دانشجوی دانشگاه تبریز به روش نمونه گیری خوشه ای انتخاب و از نظر حساسیت اضطرابی، نگرانی، دشواری در تنظیم هیجان، هراس اجتماعی، اضطراب فراگیر و اختلال پانیک مورد ارزیابی قرار گرفتند. تحلیل عاملی تاییدی و روش مدل یابی معادلات ساختاری نشان داد که حساسیت اضطرابی، نگرانی و دشواری در تنظیم هیجان تاثیرات قابل توجهی روی اختلالات اضطرابی دارد. یافته ها از برازندگی مناسب ساختار فرضی متغیرهای پژوهش حمایت کرد. پژوهش حاضر علاوه بر تایید یافته های پیشین، چارچوبی مفید برای شکل گیری و رشد اختلالات اضطرابی ارایه داده و دانش ما را در سبب شناسی این اختلالات افزایش می دهد.

اثربخشی درمان یکپارچه ی شناختی – رفتاری و حرکتی خانواده محور بر نشانه های بالینی و کارکردهای اجرایی کودکان با اختلال بیش فعالی و نارسایی توجه

آموزش تکنیک های روان شناختی به خانواده ها و توانمند سازی آنها در جهت اقدامات درمانی مستمر و موثر نسبت به فرزندان بیش فعال و نارسایی توجه(ADHD) گامی مهم و موثر در کمک به این کودکان محسوب می شود. هدف پژوهش حاضر، بررسی اثربخشی درمان یکپارچه ی شناختی– رفتاری و حرکتی خانواده محور بر نشانه های بالینی و کارکردهای اجرایی کودکان با اختلال بیش فعالی و نارسایی توجه بود. بدین منظور، طی یک پژوهش نیمه تجربی از نوع پیش آزمون، پس آزمون با گروه کنترل، 44 کودک مبتلا ADHD به صورت هدفمند انتخاب و به تصادف در دو گروه 22 نفری آزمایش و کنترل تقسیم شدند. گروه ها از نظر عملکرد دیداری و شنیداری و کارکردهای اجرایی مورد آزمون قرار گرفتند سپس، والدین کودکان گروه آزمایش به مدت 40 جلسه تحت آموزش مداخله ی یکپارچه قرار گرفتند. پس از اتمام مداخله هر دو گروه مجددا از نظر عملکرد دیداری و شنیداری و کارکردهای اجرایی مورد آزمون قرار گرفتند. نتایج تحلیل مانکوای داده ها نشان داد که این برنامه ی درمانی به صورت معنی دار بر نشانه های بالینی و کارکردهای اجرایی کودکان مبتلا موثر بوده است. این پژوهش به طور کلی تایید کننده ی تاثیر برنامه ی یکپارچه ی درمانی شناختی- رفتاری و حرکتی خانواده محور در بهبود ADHD و کارکردهای اجرایی برای کودکان مبتلا است.

« بعدی  ۲۱۴  ۲۱۳  ۲۱۲  ۲۱۱  ۲۱۰  ۲۰۹  ۲۰۸  ۲۰۷  ۲۰۶  ۲۰۵  ۲۰۴  ۲۰۳  ۲۰۲  ۲۰۱  ۲۰۰  ۱۹۹  ۱۹۸  ۱۹۷  ۱۹۶  ۱۹۵  قبلی »