شناسایی تاثیر سرمایه فکری بر تشخیص فرصتهای کارآفرینانه در شرکتهای دانشبنیان

سازمانها در حال وارد شدن به اقتصاد مبتنی بر دانش هستند، اقتصادی که در آن دانش و داراییهای نامشهود، به عنوان مهمترین عامل تولید و همچنین به عنوان مهم ترین مزیت رقابتی سازمانها شناخته شده است. پژوهش حاضر با هدف شناسایی تاثیر سرمایه فکری بر تشخیص فرصتهای کارآفرینانه در شرکتهای دانشبنیان مستقر در پارک علم و فناوری اقبال شهر یزد در سال 1931 انجام گرفت. جامعه آماری تحقیق شامل 57 نفر از مدیران شرکتهای دانش بنیان بود که با توجه به کم بودن جامعه آماری، برای درنظر گرفتن حجم نمونه از روش سرشماری استفاده شد. روش جمعآوری دادهها بر اساس دو پرسشنامه استاندارد مون و کیم ) 6002 (، و پرسشنامه پوهاکا ) 6010 (، انجام گرفت. تجزیه و تحلیل اطلاعات در دو بخش مدل اندازهگیری و بخش ساختاری انجام پذیرفت. در بخش مدل اندازهگیری ویژگیهای فنی پرسشنامه شامل پایایی، روایی همگرا و روایی واگرا بررسی گردید و اصلاحات لازم صورت پذیرفت و در بخش ساختاری، ضرایب ساختاری مدل برای بررسی فرضیههای پژوهش مورد استفاده قرار گرفتند. نتایج پژوهش حاکی از تأثیر مثبت و معنادار سرمایه فکری و ابعاد آن بر تشخیص فرصتهای کارآفرینانه بود. هم چنین نتیجه گرفته شد که سرمایه فکری یک منبع بالقوهای برای مزیت رقابتی شرکتهای دانشبنیان میباشد که نهایتاً باعث رشد و توسعه این گونه شرکتها شده و به بهبود وضعیت کارآفرینی در این شرکتها کمک خواهد کرد.

تأثیر مدیریت کیفیت فراگیر بر عملکرد نوآوری: اثر تعدیل کنندگی یادگیری سازمانی

هدف اصلی این مقاله، مطالعه تأثیر مدیریت کیفیت فراگیر و یادگیری سازمانی بر عملکرد نوآوری در شرکت مس سرچشمه است. نمونه آماری شامل 39 نفر از مدیران و کارشناسان شرکت مس می باشد که دادههای مورد نیاز پژوهش از طریق پرسشنامه جمعآوری گردید. مدیریت کیفیت فراگیر، شامل حمایت مدیریت ارشد، مشارکت کارکنان، بهبود مستمر و تمرکز بر مشتریان است که بیشترین بار عاملی را تمرکز بر مشتری و کمترین بار عاملی را مشارکت کارکنان دارد. همچنین شاخصهای عملکرد نوآوری به سه گروه نوآوری در محصول، نوآوری در فرآیند و نوآوری سازمانی تقسیم میشوند که نوآوری در فرآیند دارای بیشترین بار عاملی و نوآوری سازمانی دارای کمترین بار عاملی است. یادگیری سازمانی به عنوان یک متغیر میانجی در نظر گرفته شده است که شامل استراتژی یادگیری و فرهنگ یادگیری است که استراتژی یادگیری دارای بار عاملی بیشتری است. بطور کلی نتایج معادلات ساختاری نشان میدهد که عملکرد نوآوری به میزان 93 درصد تحت تأثیر مستقیم مدیریت کیفیت فراگیر است و این تأثیر به وسیله یادگیری سازمانی تعدیل میشود.

عدالت سازمانی و تاثیر آن بر آوا و عملکرد کارکنان

هدف این مقاله بررسی تاثیر عدالت سازمانی بر آوای کارکنان و عملکرد شغلی است. از این رو ابتدا آو و عدالت سازمانی و ابعاد هر یک از آنها را تشریح نمودیم. همچنین با مرور ادبیات موضوع فرضیات مناسب تدوین و در مرحله بعد به جمع آوری داده از جامعه آماری پرداخته شد. داده ها به کمک ابزار پرسشنامه از بین تعداد 752 نفر از کارکنان و اعضای هیئت علمی دانشگاه گیلان گردآوری شد. سپس با استفاده از تحلیل عاملی اکتشافی ابعاد عدالت و آوای سازمانی شناسایی گردید. عدالت سازمانی شامل سه بعد عدالت توزیعی، رویه ای و مراوده ای بود . هم چنین در نتیجه تحلیل ها سه بعد آوای مطیع، آوای تدافعی و آوای نوع دوستانه برای آوای سازمانی تعیین شد. سپس با استفاده از تحلیل عاملی تاییدی و فن تحلیل مسیر فرضیه ها آزمون شد نتایج نشان میدهد که هر سه بعد عدالت بر آوای نوع دوستانه تاثیرگذار است اما تأثیر آن بر آوای مطیع و آوای تدافعی معنادار نیست. هم چنین نتایج نشان میدهد که هر سه نوع عدالت سازمانی بر عملکرد شغلی تاثیرگذار است.

بررسی تأثیر فرهنگ سازمانی بر مدیریت کیفیت جامع

هدف اصلی پژوهش حاضر، بررسی ارتباط بین فرهنگ سازمانی و مدیریت کیفیت جامع با استفاده از مدل سازی معادلة ساختاری است. در این پژوهش از مدل ”کامرون و کوئین“ به منظور تشخیص فرهنگ سازمانی و از مدل ”جایزة ملّی کیفیت مالکوم بالدریج برای سنجش میزان استقرار مدیریت کیفیت جامع استفاده شد. پرسشنامه ای با 06 سؤال به صورت طیف لیکرت هفت گزینه ای، جهت جمع آوری داده ها مورد استفاده قرار گرفت. مدیران عامل، مدیران کیفیت، مدیران عملیات، مدیران تحقیق و توسعه و مدیران فروشِ شرکت های داروسازی استان تهران، جامعة آماری این پژوهش را تشکیل دادند. تعداد 962 پرسشنامة قابل قبول به دست آمد که پس از تجزیه و تحلیل داده ها و آزمون فرضیه، نتایج نشان داد که در شرکت های داروسازی استان تهران، فرهنگ سازمانی تأثیری مثبت بر میزان استقرار مدیریت کیفیت جامع دارد. همچنین مشخص شد که در این سازمان ها بُعد ”رهبری“ نسبت به سایر ابعاد مدیریت کیفیت جامع، توسعة بیشتری یافته است و این سازمان ها به ”ثبات و کنترل“ گرایش بیشتری دارند تا ”انعطاف پذیری“.

تحلیل توانمندسازی روانشناختی کارکنان و رابطه آن با مدیریت دانش

امروزه دانش به منزله منبعی ارزشمند و استراتژیک و نیز یک دارایی مطرح است و سازمان ها برای موفقیت نیاز دارند مدیریت دانش را به بهترین نحو، پیاده سازی نمایند. یکی از عواملی که می تواند سازمان ها را در اجرای موفق مدیریت دانش یاری نماید وجود نیروهای توانمند در سازمان است. هدف پژوهش حاضر بررسی تحلیلی توانمندسازی روانشناختی و رابطه آن با مدیریت دانش بوده است. تحقیق حاضر ترکیبی از مطالعه توصیفی و همبستگی می باشد. جامعه آماری شامل کارکنان رسمی شرکت پتروشیمی جم بوده )تعداد 818 نفر( که از میان آنها تعداد 362 نفر به صورت روش نمونه گیری تصادفی ساده جهت انجام پژوهش انتخاب شدند. برای جمع آوری داده ها از دو پرسشنامه معتبر توانمندسازی روانشناختی و مدیریت دانش استفاده شد، پایایی پرسشنامه ها از راه ضریب آلفای کرونباخ محاسبه شد و داده های جمع آوری شده نرم افزار SPSS مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. نتایج به دست آمده از آزمون همبستگی نشان می دهد که بین توانمندسازی روانشناختی و مؤلفه های آن با مدیریت دانش رابطه معنی داری وجود دارد و نتایج حاصل از آزمون رگرسیون چندگانه، حاکی از آن است که به غیر از احساس مؤثر بودن، احساس خودمختاری بیشترین تأثیر و احساس معنی دار بودن شغل کمترین تأثیر را برمدیریت دانش دارند.

ایجاد استراتژی مناسب و ارتقای شفافیت سازمانی از طریق رهبری نوآور

رهبران نوآور با خلق ایدهها و چشماندازهای جدید مسیر تازهای از رشد و شکوفایی را فراروی سازمانها قرار میدهند و نوید بخش بهبود عملکرد سازمانها و کسب مزیت رقابتی خواهند بود. هدف در این مقاله بررسی سبک رهبری نوآور به عنوان عاملی موثر در تغییر و یا ایجاد استراتژی مناسب در سازمان است و نتایج حاصل از آن را بر روی میزان عملکرد سازمان و تحقق اهداف سازمانی بررسی میکند. چشمانداز، ماموریت، اهداف و عملکرد از جمله بعدهای شفافیت سازمانی میباشد. این تحقیق از نظر هدف ،کاربردی و از نظر روش گردآوری داده ها توصیفی پیمایشی است. با توجه به جامعه آماری پژوهش که شامل کلیه مدیران و کارکنان شرکت هواپیماسازی ایران )هسا( می باشند، نمونه مورد محاسبه طبق فرمول نمونهگیری کوکران 891 نفراست که به صورت تصادفی از جامعه آماری انتخاب شدهاند. پس از جمعآوری اطلاعات با ابزار پرسشنامه، برای تجزیه وتحلیل دادهها از روش معادلات ساختاری استفاده شده است. نتایج تحقیق نشان میدهد که رهبری نوآور تاثیر مثبت و معناداری با ایجاد استراتژی مناسب بر شفافیت سازمانی دارد. در پایان نیز پیشنهاداتی با هدف افزایش مطلوبیت اهداف و اثربخشی عملکرد سازمان ارائه شده است.

فراموشی سازمانی و مقاومت در برابر تغییر

This study was conducted aimed to identify the relationship between organizational forgetting and resistance to change. This study statistical population consisted of the administration's cooperation. The statistical sample has been selected consisted of 200 employees of this department that sampling method stratified random proportional to population size. Method of this research is descriptive study , in kinds of the correlation , with purpose from the applied research. Accordingly ,for measure the basic concepts of research ,Resistance to Change questionnaire of Wayne et al (2001) and Organizational Forgetting questionnaire with reliance on the "Holen and Philips" model (2004) were used. Reliability of questionnaires with Cranach' alpha ,respectively for the two variables , was calculated to be 0.84 and 0.83 ,and accepted. Test validity too ,with two methods of content validity and construct validity using ,results of exploratory and confirmatory factor analysis and the KMO index was confirmed. Final results of research ,showed significant relationship between organizational Forgetting and its dimensions (Intentional Forgetting, Accidentally Forgetting) with Resistance to Change is studied.

بررسی تاثیر پنج عامل بزرگ شخصیت برهوش عاطفی وبهبود و تحول سازمانی

ماهیت پیچیده شخصیت، سبب طرح نظریه های مختلف شده که یکی از معروف ترین آنها، نظریه پنج عامل بزرگ شخصیت مک کرا و کاستا ) 7891 ( می باشد. با در نظر گرفتن شخصیت و جایگاه آن در هوش عاطفی و تحول سازمانی و با انتخاب نظریه پنج عامل بزرگ شخصیت مک کرا و کاستا، این تحقیق در نظر دارد تاثیر پنج عامل بزرگ شخصیت بر هوش عاطفی و بهبود و تحول سازمانی را مورد بررسی قرار دهد. تحقیق حاضر از نوع پیمایشی بوده و برای جمع آوری داده ها، از ابزار پرسشنامه استفاده گردیده است که تعداد 693 نفر از کارکنان شاغل در بخش های بانکی، بیمارستان ها، شرکت های مهندسی، موسسات آموزشی، شرکت های ساخت و ساز و شرکت های خدماتی شهر تهران به عنوان نمونه تحقیق در نظر گرفته شدند. جهت تجزیه و تحلیل داده ها و آزمون فرضیات و مدل، از آزمون های ضریب آلفای کرونباخ، ضریب همبستگی پیرسون، مدل سازی معادلات ساختاری ) SEM ( و تحلیل عاملی تأییدی ) CFA ( استفاده و دو بسته نرم افزاری SPSS و LISREL به ،» برون گرائی « ،» روان رنجورخوئی « کار گرفته شدند. یافته های تحقیق حاکی از تأثیر معنی دار ابعاد بر » هوش عاطفی « و تأثیر معنی دار » هوش عاطفی « بر » وظیفه شناسی « و » همسازی « ،» تجربه پذیری « می باشد. » بهبود و تحول سازمانی

اعتماد به سرپرست میانجی بین تعهد سازمانی و تعهد به تغییر

اعتماد به سرپرست میانجی بین تعهد سازمانی و تعهد به تغییر

بررسی رابطه بین هوش تجاری و توانمندسازی روانشناختی

عبدالحمید حاجی پورشوشتری ؛ مسعود صفاری آشتیانیمدیریت علمی، نیازمند بکارگیری ابزارهای مناسب فناوری داده ها به منظور بهبود فرایند تصمیم گیری و ارتقاء عملکرد کارکنان می باشد. در این راستا هوش تجاری با ارائه راهکارها، ابزارها و فناوریهای پیشرفته در جهت تدوین استراتژی مناسب، کسب مزیت رقابتی و اتخاذ تصمیمات هوشمندانه به یاری مدیران آمده است. از دیدگاه روانشناختی هوش تجاری، در صورت بهره مندی از نیروی انسانی توانمند، موثر و کارا خواهد بود. پژوهش حاضر با هدف بررسی رابطه بین هوش تجاری و توانمندسازی روانشناختی کارکنان بانک سپه شهر تهران انجام پذیرفته است. پژوهش از نوع کاربردی است و به روش پیمایشی انجام شده و جامعه آماری شامل کلیة کارشناسان و مدیران بانک سپه شهر تهران میباشد. بدین منظور، از پرسشنامه هوش تجاری )محقق ساخته( و پرسشنامه استاندارد توانمندسازی روانشناختی وتن و کمرون استفاده 28 و 09 و روایی / شده است. پایایی پرسشنامه ها بر مبنای ضریب آلفای کرونباخ، به ترتیب برابر با 1 79 %( می باشد. حجم نمونه شامل 882 نفر از کارشناسان و مدیران است که با ( 9/ محتوایی برابر با 7 استفاده از نمونه گیری طبقه ای متناسب انتخاب شده اند. برای تجزیه و تحلیل اطلاعات به دست آمده، از آمار توصیفی )جدول فراوانی( و استنباطی )آزمون ضریب همبستگی پیرسون( استفاده گردیده و نتایج بیانگر این است که بین هوش تجاری و ابعاد پنج گانه متغیر توانمندسازی روانشناختی رابطه مثبت و معناداری وجود دارد. بعد اعتماد رتبه اول ؛ بعد خودسامانی رتبه دوم؛ بعد موثربودن رتبه سوم؛ بعد خوداثربخشی رتبه چهارم و در نهایت بعد معنی دار بودن رتبه پنجم را در بین ابعاد توانمند سازی روانشناختی به خود اختصاص داده است.

رابطه توانمندسازهای مدیریت دانش با فرایندهای مدیریت دانش

هدف مقاله حاضر بررسی توانمندسازهای مدیریت دانش و رابطه آن با فرایندهای مدیریت دانش درمجموعه هتل های بین المللی پارسیان تهران می باشد. در این پژوهش برای توانمندسازهای مدیریت دانش از مدل غفور ) 8002 ( و برای فرایندهای مدیریت دانش ازمدل هیسیگ 8000 ( استفاده شده است.روش تحقیق، توصیفی - پیمایشی است. جامعه آماری، مدیران و سرپرستان ارشد بخش های مختلف مجموعه هتل های پارسیان شهر تهران می باشند. برای تجزیه و تحلیل اطلاعات و بررسی رابطه بین توانمندسازهای مدیریت دانش و فرایندهای مدیریت دانش از تکنیک مدل یابی معادلات ساختاری و ضریب همبستگی پیرسون استفاده شد. یافته های تحقیق موید الگوی مفهومی پیشنهادی تحقیق است. بنابراین می توان نتیجه گرفت توانمندسازهای مدیریت دانش به طور مستقیم با فرایندهای مدیریت دانش ارتباط دارد. همچنین یافته های پژوهش نشان داد که بیشترین همبستگی میان رابطه فرهنگ سازمانی و نشر دانش و پایین ترین همبستگی میان رابطه فناوری اطلاعات و ایجاد دانش می باشد.

بررسی نقش تعدیل کنندگی کانون کنترل کارکنان بر رابطه بین سبک رهبری و تعهد سازمانی

اندیشه ورزان علم مدیریت، شیوه های مدیریت و هدایت یک سازمان را از نظر نحوة برخورد با همکاران و نوع نگرش مدیر نسبت به سازمان در عکس العمل ها و واکنش های درونی کارکنان موثر دانسته و معتقدند، همین عکس العمل ها هستند که در نهایت، موجب ایجاد انگیزه برای کارکرد بهتر و یا از بین بردن میل و انگیزه به کار در کارکنان می شود. از اینرو این مسأله برای رهبران بسیار حائز اهمیت است که نسبت به درک صحیحی از کانون کنترل مرئوسان خود به منظور شناخت انگیزش و محرک های آنان اهتمام ورزند. در این راستا تحقیقات مختلف تأثیر سبک رهبری و کانون کنترل را بطور جداگانه بر تعهد سازمانی مورد مطالعه قرار دادهاند، اما تاکنون محققان بطور مستقیم به بررسی رابطه بین سبک رهبری و تعهد سازمانی با درنظر گرفتن کانون کنترل کارکنان به عنوان متغیر میانجی نپرداخته اند. بدین منظور نمونه ای به اندازه 29 نفر از مدیران و کارکنان صندوق ضمانت صادرات ایران با روش نمونه گیری تصادفی ساده انتخاب شدند. نتایج پژوهش حاکی از برازش مناسب مدل پیشنهادی است که در آن کانون کنترل کارکنان به عنوان متغیری تعدیل گر$ تبیین کننده چگونگی تاثیرگذاری سبک رهبری مدیران بر تعهد سازمانی کارکنان است. همچنین سبک رهبری رابطه- مدار برای افراد دارای کانون کنترل درونی و سبک وظیفهمدار برای بیرونی ها مناسب بوده است.

« بعدی  ۹۶  ۹۵  ۹۴  ۹۳  ۹۲  ۹۱  ۹۰  ۸۹  ۸۸  ۸۷  ۸۶  ۸۵  ۸۴  ۸۳  ۸۲  ۸۱  ۸۰  ۷۹  ۷۸  ۷۷  قبلی »