رابطه هوش سازمانی با خودکارآمدی و رضایت شغلی دبیران متوسطه شهر جیرفت

هدف از این تحقیق تبیین رابطه هوش سازمانی با خودکارآمدی و رضایت شغلی دبیران متوسطه بوده است. روش تحقیق همبستگی می­باشد. جامعه آماری این پژوهش شامل تمامی دبیران متوسطه شهر جیرفت است. حجم نمونه 234 نفر بوده است. ابزار اندازه گیری در این تحقیق شامل سه پرسشنامه هوش سازمانی (Alberkht,2003) خود کارآمدی (sherr,1982) و رضایت شغلی (Candal & Halin 1969) بوده است. جهت تجزیه و تحلیل از روش­های آمار توصیفی (جدول توزیع فراوانی، تداوم نمودار، میانگین و انحراف استاندارد) و در سطح آمار استنباطی از آزمون همبستگی و رگرسیون استفاده شده است نتایج پس از تجزیه و تحلیل نتایج نشان داد که بین هوش سازمانی با خودکارآمدی و رضایت شغلی رابطه معناداری وجود دارد. بین ابعاد هوش سازمانی (چشم انداز استراتژیک، سرنوشت مشترک، میل به تغییر و روحیه) با رضایت شغلی رابطه معناداری وجود دارد. بین ابعاد هوش سازمانی با خودکارآمدی رابطه معناداری وجود دارد. هم­چنین متغیر چشم انداز استراتژیک نسبت به دیگر متغیرها پیش بینی کننده قوی­تری برای رضایت شغلی می­باشد. متغیر روحیه نسبت به دیگر متغیرها پیش بینی کننده قوی­تری برای خودکارآمدی می­باشد.

نظارت و کنترل از نگاه مدیریتی امام علی (علیه السلام)

در زمره علوم انسانی، علم مدیریت، و در میان مسایل این علم، مبحث نظارت و کنترل از جمله مسایل جنجال برانگیز و پر از چالش علوم انسانی- اجتماعی است که؛ پیش فرض­ها و مبانی تئوریک انسان شناختی و وجودشناختی در ابعاد آن بسیار دخیل است. این که، رویکرد ما به ماهیت انسان وجامعه "الهی باشد یا "سکولار" در نوع نگرش ما به اصول مدیریت، اهداف، و شیوه­های آن، و ملاک­های ارزیابی و نظارت در حوزه مدیریت کشوری، و یا سازمانی متفاوت است، و به همان میزان عملکردهای آن نیز. در این تحقیق، فشرده ای از نظام ارزشیابی و نظارت اسلامی از نگاه نهج البلاغه امام علی (ع) عرضه شده است، و مبانی الهی و انسان­شناختی و ارزش شناختی آن از کلام نورانی آن حضرت استخراج نموده ایم. سپس، با ذکر نمونه­هایی از اعمال نظارت مستقیم و غیرمستقیم برگرفته از سیره و سخنان آن بزرگوار، گامی هرچند کوتاه، درجهت تبیین شیوه نظارتی امام (ع) برداشته شده است، باشد تا از این رهگذر گوشه­ای از غنای علمی و فرهنگی آموزه­های اجتماعی دین مبین اسلام به نمایش گذارده، برتری وتعالی آن را برآموزه­های غربی نشان دهیم.

روابط ساده و ترکیبی بین جامعه پذیری سازمانی و مسئولیت پذیری اجتماعی (مطالعه مورد کارکنان دانشگاه ارومیه)

این تحقیق با هدف تببین رابطه بین جامعه پذیری سازمانی و مسئولیت پذیری اجتماعی در میان کارکنان دانشگاه ارومیه انجام شده است. با استفاده از روش تحقیق توصیفی از نوع همبستگی، 200 نفر از کارکنان دانشگاه با توجه به دانشکده محل خدمت به صورت طبقه­ای متناسب با حجم هر یک از دانشکده­ها به طور تصادفی انتخاب شدند. برای گردآوری داده­های پژوهش از دو پرسشنامه استاندارد جامعه پذیری سازمانی بر اساس مدل تائورمینا و مسئولیت­پذیری اجتماعی بر پایه مدل کارول استفاده شده است. داده­های تحقیق پس از جمع آوری براساس فرضیه­های پژوهش و با استفاده از ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون چند گانه تحلیل شدند. نتایج گویای آن است که: 1- بین جامعه پذیری سازمانی با مسئولیت پذیری اجتماعی رابطه مثبت و معنادار وجود دارد. 2- مولفه­های دریافت آموزش، تفاهم می­توانند به طور مثبت و معنی­دار ابعاد مسئولیت اقتصادی، قانونی، اخلاقی و اجتماعی را پیش بینی کنند. در نتیجه می­توان بیان کرد با توجه نمودن به جامعه پذیری کارکنان می­توان شاهد بهبود و افزایش مسئولیت­پذیری اجتماعی آنان بود. کلیدواژگان

مدل معادلات ساختاریِ ارتباط میان ساختار سازمانی و توانمندسازی روانشناختی کارکنان (شاهد تجربی: اداره آموزش و پرورش شهرستان بابلسر و بهنمیر)

توانمندسازی به معنای آماده کردن کارکنانی است که به اندازة کافی دارای استقلال باشند، و به آن­ها اجازه می­دهد تا بتوانند موقعیت­های مسئله­ای پیش­بینی نشده از قبیل شکایات را حل نمایند. توانمندسازی روانی یکی از عواملی است که بیش­ترین تاثیر را بر موفقیت، رشد اقتصادی و بهره­وری سازمان­ها و بنگاه­ها دارد، و از جهتی یکی از مولفه­های مهم در جهت توانمندسازی کارکنان در داخل سازمان، ساختار سازمانی مناسب است. هدف اصلی این تحقیق بررسی رابطه میان ساختار سازمانی و توانمندسازی روانی کارکنان است. جامعه آماری این پژوهش، 113 نفر از کارکنان اداره آموزش و پرورش شهرستان بابلسر و بهنمیر می­باشند، که برای نمونه­گیری آن از روش سرشماری استفاده شد، هم­چنین برای جمع­آوری اطلاعات از پرسشنامه بهره گرفته، و در نهایت 102 پرسشنامه پس از تکمیل و بازنگری مورد بررسی قرار گرفت، و تجزیه و تحلیل داده­ها نیز بوسیله نرم­افزارهای SPSS و LISREL انجام شده است. یافته­­ها نشان می­دهد میان ساختار سازمانی و توانمندسازی رابطه منفی و معنی­داری وجود دارد. هم­چنین میان مولفه­های ساختار سازمانی و توانمندسازی، ارتباط منفی و معنی­داری وجود دارد. امروزه سازمان­ها برای بهبود عملکرد و اثربخشی نیازمند به کارکنان توانمند هستند تا به اهداف خود در جهت رشد و بهره­وری برسند، از این رو، وظایفة اصلی سازمان­ها باید حرکت و توجه بیش­تر به سمت توانمندسازی بیش­تر در کارکنان و ایجاد ساختاری مناسب برای توسعه آن باشد.

ارزیابی مدل رهبری مشترک در تیم خلق دانش در اعضای هیات علمی دانشگاه رازی کرمانشاه

این تحقیق با هدف ارزیابی مدل رهبری مشترک در تیم خلق دانش در اعضای هیات علمی دانشگاه رازی کرمانشاه انجام شده است. روش پژوهش از نظر نحوه اجرا توصیفی از نوع همبستگی و از نظر هدف کاربردی بوده است. جامعه آماری شامل کلیه اعضای هیت علمی دانشگاه رازی بوده که در حدود 360 نفر می­باشند. برای تعیین حجم نمونه مطابق جدول مورگان نمونه­ای به حجم 179 نفر به عنوان نمونه به روش نمونه گیری تصادفی طبقه ای- نسبی انتخاب شدند. ابزار گرد­آوری در این پژوهش پرسش­نامه محقق ساخته بوده که مولفه­ها همراه با ضریب آلفای کرونباخ ذکر می­شود: خود رهبری 77/0، اعتماد تیمی 85/0، تعهد تیمی 76/0، رهبری مشترک 86/0 و خلق دانش 84/0 برای تجزیه و تحلیل اطلاعات از تحلیل رگرسیونی استفاده شد و نتایج نشان داد. سطوح بالای خود رهبری رابطه مثبتی با بالای اعتماد تیمی داشت. سطوح بالای خود رهبری با سطوح بالای تعهد تیمی رابطه مثبت داشت. سطوح بالای اعتماد تیمی رابطه مثبت با سطوح بالای رهبری مشترک داشت. سطوح بالای تعهد تیمی رابطه مثبت معنی داری رهبری مشترک داشت. سطوح بالای رهبری مشترک رابطه مثبت و معنی داری با سطوح بالای خلق دانش داشت. کلیدواژگان

تبیین روابط چندگانه میان قابلیت جذب دانش با بهبود کیفیت علمی از دیدگاه اعضای هیئت علمی در دانشگاه‌های منتخب اصفهان

چکیده هدف از این پژوهش، بررسی روابط چندگانه میان قابلیت جذب دانش با بهبود کیفیت علمی از دیدگاه اعضای هیئت علمی در دانشگاه­های منتخب اصفهان بود. روش این پژوهش توصیفی از نوع همبستگی و جامعه آماری این پژوهش شامل کلیه اعضای هیئت علمی تمام وقت دانشگاه­های اصفهان (593 نفر)، علوم پزشکی اصفهان (643 نفر) و آزاد اسلامی واحد خوراسگان (236 نفر) در سال تحصیلی 92-1391جمعاً به تعداد 1472 نفر می­باشد. که با استفاده از روش نمونه گیری طبقه­ای تصادفی متناسب با حجم، تعداد 177 نفر انتخاب شدند. ابزار جمع آوری اطلاعات شامل پرسشنامه قابلیت جذب دانش منبیوا و همکاران (2003) با 10 سؤال و پرسشنامه بهبود کیفیت علمی براساس مدل برنامه بهبود کیفیت علمی (2012) با 30 سؤال با مقیاس پنج درجه ای لیکرت بود. روایی پرسشنامه­ها به صورت محتوایی، صوری و سازه مورد تأیید قرار گرفت و ضرایب پایایی آنها با استفاده از میزان آلفای کرونباخ به ترتیب 88/0 و 95/0 محاسبه گردید. در این پژوهش داده­ها با استفاده از نرم افزارهای آماری 16SPSS و 18Amos مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج این پژوهش نشان داد که بین قابلیت جذب دانش با بهبود کیفیت علمی رابطه مثبت و معناداری وجود دارد، هم­چنین بین مؤلفه­های قابلیت جذب دانش (توانایی کارکنان و انگیزش کارکنان) با تمام مؤلفه­های بهبود کیفیت علمی رابطه مثبت و معناداری وجود داشت. نتایج حاصل از مدل معادله ساختاری نشان داد که قابلیت جذب دانش تأثیر مثبت و معناداری بر بهبود کیفیت علمی دارد.

رابطه هوش اجتماعی با مهارت‌های کارآفرینی و خلاقیت دانش آموزان هنرستان‌های شهر شیراز

این تحقیق با هدف بررسی رابطه هوش اجتماعی با مهارت­های کار آفرینی و خلاقیت دانش­آموزان به روش توصیفی- همبستگی انجام شد. جامعه آماری در این پژوهش شامل تمامی دانش­آموزان هنرستان های شهر شیراز بود که به روش نمونه گیری خوشه­ای چند مرحله­ای نمونه شامل 240 دانش آموز انتخاب شد. جهت گردآوری اطلاعات از پرسشنامه­های هوش اجتماعی سیلورا و همکاران (2001)، پرسشنامه مهارت­های کارآفرینی الیان بیچ (2007) و پرسشنامه خلاقیت عابدی (1372) استفاده گردید. پایایی ابزار پژوهش با استفاده از ضریب آلفای کرانباخ بترتیب 72/0، 85/0 و 89/0، محاسبه گردید. تجزیه و تحلیل داده­ها در دو سطح آمار توصیفی (میانگین و انحراف معیار) و آمار استنباطی (ضریب همبستگی پیرسون و رگرسیون) صورت گرفت. نتایج پژوهش نشان داد بین هوش اجتماعی و ابعاد آن با مهارت­های کار آفرینی (314/0) و خلاقیت (233/0) دانش­آموزان رابطه مثبت و معنادار وجود دارد. نتایج تحلیل رگرسیون نیز نشان داد هوش اجتماعی و ابعاد آن، قدرت پیش بینی معناداری برای مهارت­های کار آفرینی و خلاقیت دارند. از بین ابعاد هوش اجتماعی بعد آگاهی اجتماعی پیش بینی کننده­ی خلاقیت و ابعاد پردازش اطلاعات و مهارت‌اجتماعی به ترتیب قوی­ترین پیش بین برای مهارت‌های‌کارآفرینی بودند.

تبیین نقش سرمایه‌های انسانی کارکنان مراکز آموزش‌ عالی درگرایش به نوآوری سازمانی آنان (مورد: دانشگاه بیرجند)

این تحقیق با هدف تبیین نقش سرمایه‌های انسانی کارکنان دانشگاه بیرجند در گرایش به نوآوری سازمانی آنان و بر اساس مدل سرمایه‌های انسانی کرافورد و مدل گرایش به نوآوری سازمانی ترکیبی جمینزو جیمنز، پنیادز، پراجگو و سوهال انجام شده‌‌است. روش پژوهش توصیفی و همبستگی، و روش تحلیل از نوع مدل‌یابی معادلات ساختاری بوده‌است. جامعه آماری شامل کارکنان 7 دانشکده و کارکنان ستادی/ پشتیبانی دانشگاه به تعداد414 نفر بوده که با استفاده از فرمول نمونه‌گیری کوکران و روش نمونه‌گیری طبقه‌ای با اختصاص متناسب، حجم نمونه 162 نفر انتخاب شد. از پرسشنامه ‌سرمایه‌های انسانی با پایایی (94/0=α) و پرسشنامه گرایش به نوآوری سازمانی با پایایی(91/0=α) استفاده‌شد، که روایی محتوا و سازه آن‌ها نیز مورد بررسی و تایید قرارگرفت. داده‌ها براساس فرضیه‌های پژوهش و با استفاده از آزمون کولموگروف- اسمیرنوف، تی تک‌نمونه‌ای، مدل‌یابی معادلات ساختاری و رگرسیون گام‌به‌گام تحلیل شدند. نتایج تی‌تک نمونه‌ای نشان داد، میانگین سرمایه‌های انسانی و گرایش به نوآوری سازمانی کارکنان به طور معناداری پایین‌تر از میانگین مورد انتظار بوده‌است. بر اساس مدل‌یابی معادلات ساختاری، سرمایه‌های انسانی با ضریب مسیر (63/0=γ) بر نوآوری فرایندی و با ضریب مسیر (71/0=γ) بر گرایش به نوآوری سازمانی تاثیرگذار بوده ‌است اما بر نوآوری تولیدی و اداری آنان تاثیری نداشته ‌است. نتایج رگرسیون گام به گام نشان داد، دانش و تخصص به عنوان مولفه‌های سرمایه‌های انسانی، 38 درصد از گرایش به نوآوری سازمانی کارکنان را پیش‌بینی می‌نمایند. کلیدواژگان

خودارزیابی کانون‌های پرورش فکری کودکان و نوجوانان استان فارس بر اساس مدل تعالی سازمانی EFQM از دیدگاه مربیان

از آنجا که خودارزیابی بر اساس مدل تعالی EFQM‎ یک فرایند کلیدی برای انجام بهبود است می­توان به تشخیص نقاط قوت و فرصت­های بهبود دست یافت که منجر به تعالی سازمان شود، لذا هدف از این تحقیق تبیین ابعاد تعالی سازمانی در کانون های پرورش فکری کودکان و نوجوانان استان فارس بر اساس مدل EFQM بوده است؛ روش تحقیق توصیفی و از نوع مطالعات کاربردی، جامعه آماری شامل کلیه مربیان اعم تمام وقت و پاره وقت شاغل در مراکز کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان استان فارس برابر با141نفر بودند. به منظور نمونه گیری از روش نمونه گیری تصادفی ساده و با استفاده از جدول مورگان و جهت جمع آوری اطلاعات، از پرسشنامه استاندارد مدل کیفیت بنیاد اروپایی استفاده شده است. به منظور استخراج و تحلیل اطلاعات از روش آماری الگوی مدل تعالی سازمانی و t تک نمونه­ای استفاده شده است. نتایج نشان داد که کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان استان فارس در این ارزیابی 449 امتیاز از 1000 امتیاز کسب کرد که 259 امتیاز آن مربوط به حوزه توانمندسازها و190 امتیاز مربوط به حوزه نتایج بود.یافته­های پژوهش حاکی از آن است که در حوزه توانمند سازها معیارهای رهبری 56 درصد، خط مشی و استراتژی 72 درصد، کارکنان 53 درصد، شرکاء و منابع 57 درصد و فرایندها 33 درصد، در حوزه نتایج نیز معیارهای نتایج مشتری 22 درصد، نتایج کارکنان 43 درصد، نتایج جامعه 92 درصد و نتایج کلیدی عملکرد 34 درصد از امتیاز مربوط به هر معیار را کسب نمود. به جز معیار نتایج جامعه که امتیاز بالایی را داراست؛ در سطح 95% تفاوت معناداری بین میانگین امتیازات کسب شده تا میانگین امتیازات مورد انتظار و مدنظر در مدل تعالی سازمانی وجود دارد. از نتایج حاصله می­توان گفت که کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان استان فارس تا رسیدن به جایگاه کسب نشان تعالی سازمانی راهی را در پیش دارد که مستلزم نگاه ویژه تر به ابعاد مختلف سازمانی از جمله نتایج کارکنان می­باشد. چرا که کمترین امتیاز را در این مدل در معیار نتایج کارکنان کسب نموده است.

تاثیر هوشمندسازی مدارس در تعامل با نگرش به فناوری اطلاعات و ارتباطات بر ارتقاء فرآیند یاددهی یادگیری و خودکارآمدی تحصیلی

هدف این تحقیق، بررسی تاثیر هوشمندسازی مدارس در تعامل با نگرش به فناوری اطلاعات و ارتباطات بر ارتقاء فرآیند یاددهی یادگیری و خودکارآمدی تحصیلی دانش آموزان پایه سوم متوسطه بوده است. روش تحقیق توصیفی از نوع علی- مقایسه­ای است. جامعه آماری، شامل کلیه مدارس هوشمند و عادی شهر تبریز بود. و که به روش نمونه گیری خوشه­ای چند مرحله­ای تعداد 12 مدرسه که 6 مدرسه عادی و 6 مدرسه هوشمند به تعداد 346 نفر به صورت نمونه گیری خوشه­ای انتخاب شدند. برای گردآوری اطلاعات از سه پرسشنامه فرآیند یاددهی یادگیری، نگرش به فناوری اطلاعات و ارتباطات و خودکارآمدی تحصیلی استفاده شد. که دارای روایی و پایایی قابل قبولی بودند، برای تحلیل داده­ها از روش تحلیل واریانس چند متغیره (MANOVA)، و t مستقل و تحلیل واریانس استفاده شده است. نتایج نشان داد: که بین فرآیندهای یاددهی و خودکارآمدی تحصیلی مدارس هوشمند و عادی تفاوت وجود دارد. هم­چنین بین اثر تعامل مدرسه و نوع نگرش به فناوری بر خودکارآمدی تحصیلی تفاوت وجود دارد. اما بین فرآیند یادگیری در مدارس و اثر تعامل مدرسه و نوع نگرش به فناوری فرآیند یاددهی یادگیری در مدارس هوشمند و عادی تفاوت معنی داری از نظر آماری وجود ندارد.

تأثیر تجربه و عوامل سازمانی بر تعهد حرفه‌ای معلمان: آزمون نقش میانجی خودکارآمدی معلم و هویت سازمانی

هدف اصلی این تحقیق، مطالعه تأثیر تجربه و عوامل سازمانی بر تعهد حرفه­ای معلمان با بررسی نقش میانجی خودکارآمدی و هویت سازمانی بود. روش پژوهش توصیفی- پیمایشی بود. جامعه آماری پژوهش کلیه معلمان ابتدایی شهرستان پیرانشهر در سال تحصیلی 92-1391 بودند (585 نفر) که با استناد به جدول مورگان و با روش نمونه­گیری طبقه­ای نسبتی 233 نفر از این تعداد برای پاسخگویی به پرسشنامه­ها انتخاب شدند. ابزار گردآوری داده­ها پنج پرسشنامه استاندارد بودند که روایی و پایایی آنها با استفاده از رواسازی تحلیل عاملی و محاسبه آلفای کرونباخ بررسی و تأیید شد. در نهایت نیز داده­ها با استفاده از مدل­یابی معادلات ساختاری تجزیه و تحلیل شدند. یافته­ها حاکی از آن بودند که سیاست سازمانی و گفتگوی دوطرفه ارتباط معنی­داری با خودکارآمدی معلمان داشتند، ولی رابطه بین سیاست و هویت سازمانی تأیید نگردید. هم­چنین مسیرهای بین خودکارآمدی و هویت سازمانی با تعهد حرفه­ای معنی­دار شد. نقش میانجی خودکارآمدی در رابطه بین سیاست با تعهد حرفه­ای، و در رابطه بین گفتگو با تعهد حرفه­ای تأیید گردید و واسطه­گری هویت در رابطه بین گفتگوی دوطرفه با تعهد حرفه­ای معنی­دار بود ولی میانجی­گری هویت سازمانی در ارتباط بین سیاست و تعهد حرفه­ای تأیید نگردید. کلیدواژگان

نقش سبک‌های تدریس معلمان بر میزان بی انضباطی‌های دانش آموزان: تحلیل مبتنی بر شخص

مشکلات انضباطی دانش آموزان دارای عللی چندگانه هستند که اثرات منفی خود را بر جنبه-های مختلف فرایندهای یاددهی-یادگیری می گذارند. این پژوهش با هدف تعیین سبک­های تدریس معلمان در درجه اول و هم­چنین تعیین روابط بین نوع سبک تدریس با میزان رخداد مشکلات انضباطی انجام گرفت. نمونه پژوهش 265 نفر از معلمان مقطع متوسطه شهر تبریز بودند که به روش نمونه گیری خوشه­ای چند مرحله­ای انتخاب شدند. برای جمع آوری داده­های پژوهش از یک مقیاس محقق ساخته برای سنجش بدرفتاری­های دانش آموزان و از مقیاس سبک تدریس مقتدرانه (ارتسوق، 2009) استفاده شد. با توجه به ماهیت چند متغیری سبک تدریس برای تشخیص نوع سبک کلاس داری معلمان از تحلیل خوشه­ای به روش سلسله مراتبی استفاده شد. نتیجه این تحلیل منجر به کشف دو خوشه از معلمان شد: خوشه اول (معلمان مقتدر) مشتمل بر معلمانی است که نمرات بالایی در هر دو بعد محبت و کنترل داشتند (161N=) و معلمان خوشه دوم (معلمان سهل انگار) که از میانگین نمرات پائین­تری در هر دو بعد محبت و کنترل برخوردار بودند (94N=). دیگر نتایج تحقیق نشان داد که بر طبق نظرات معلمان میزان بی انضباطی­ها در کلاس­های معلمان مقتدر به طور معناداری کمتر از معلمان سهل گیر است. در ادامه، یافته­ها در ارتباط با مبانی نظری-تجربی موضوع بحث و تلویحات کاربردی-پژوهشی ارائه شده است.

« بعدی  ۹۱  ۹۰  ۸۹  ۸۸  ۸۷  ۸۶  ۸۵  ۸۴  ۸۳  ۸۲  ۸۱  ۸۰  ۷۹  ۷۸  ۷۷  ۷۶  ۷۵  ۷۴  ۷۳  ۷۲  قبلی »