شکاف نسلی و انتزاع ابعاد تربیت بین نسلی در قلمرو برنامه درسی: یک مطالعه کیفی

یکی از عمده­ترین مولفه­های اثر گذار در تحولات اجتماعی و فرهنگی دوران معاصر وجود "شکاف نسلی" است. پدیده­ای که خود در جریان تغییرات و دگرگونی­های اجتماعی شکل گرفته است. ازجمله این عوامل می­توان خانواده، مدرسه و جامعه را نام برد که نقش خود را به صورت جامعه پذیری ایفا کرده و باعث تحول و شکل گیری شخصیت و نظام ارزشی مسلط بر افکار و اعمال تک تک افراد جامعه در هر سنی می­گردند. هدف این مقاله بررسی موضوع شکاف نسلی و انتزاع ابعاد تربیت بین نسلی در قلمرو برنامه درسی بر اساس مطالعه متون و منابع مرتبط و مصاحبه با صاحب نظران جامعه شناسی و برنامه درسی بود. این نوع مطالعه کیفی، تلفیقی از نوع پدیدار شناسی و تحلیل محتوا بود. جامعه آماری شامل متخصصین جامعه شناسی و برنامه درسی بودند و نمونه آماری شامل 15نفر که با روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند. اطلاعات با استفاده از مصاحبه بدون ساختار و هم­چنین بررسی و مطالعه متون، تحقیقات و نظریه­های مرتبط جمع آوری گردید. شیوه تجزیه و تحلیل داده­ها، تحلیل محتوا با رویکرد استقرائی بود. داده­های پژوهش شامل متن مصاحبه­ها و متون مرتبط به صورت واحدهای معنی تقسیم و سپس با فشرده­سازی، خلاصه و با شیوه استقرائی طبقات اصلی در هشت بعد: ارزش­های فردی و خانوادگی- اقتصادی- سیاسی و اجتماعی- هنری- علمی و نظری- مذهبی- ملی و جهانی شدن انتزاع شدند که هریک حاوی طبقات فرعی می­باشد که به عنوان چارچوب مفهومی پیشنهادی از مولفه­های تربیت بین نسلی تدوین گردید. هم­چنین بررسی تحقیقات و نظریه­ها و دیدگاه­های متخصصین حکایت از وجود پدیده شکاف نسل­ها دار

بررسی و مقایسه مهارت تفکر انتقادی فرهنگیان دوره¬های ابتدایی، راهنمایی، متوسطه و پیش دانشگاهی استان بوشهر و ارائه راهکارهایی جهت ارتقاء تفکر انتقادی

این پژوهش با هدف بررسی و مقایسه تفکر انتقادی فرهنگیان دوره­های ابتدایی، راهنمایی، متوسطه و پیش دانشگاهی استان بوشهر و ارائه راهکارهایی جهت افزایش مهارت تفکر انتقادی آنها اجرا شده است. در این پژوهش از روش پژوهش توصیفی- پیمایشی استفاده شده است. جامعه آماری شامل فرهنگیان (معلمان، دبیران، مدیران) دوره­های ابتدایی، راهنمایی، متوسطه و پیش­دانشگاهی استان بوشهر بود که با روش نمونه­گیری خوشه­ای چند مرحله­ای و با توجه به فرمول کوکران، 280 نفر به عنوان نمونه در نظر گرفته شدند. ابزار پژوهش شامل آزمون تفکر انتقادی کالیفرنیا بود. برای پاسخ به پرسش­های پژوهش، از آزمون T و تحلیل واریانس عاملی استفاده گردید. نتایج پرسش اول پژوهش نشان داد بین میزان تفکر انتقادی فرهنگیان دوره­های گوناگون تفاوت معنی داری وجود ندارد. نتایج پرسش دوم نشان داد مهارت تفکر انتقادی معلمان در مولفه­های استدلال استقرایی و قیاسی بیش­تر از سایر مولفه­ها می­باشد. نتایج پرسش سوم نشان داد که تفاوت معنی­داری بین مهارت­های تفکر انتقادی معلمان زن و مرد وجود ندارد. پرسش چهارم تفاوت بین تفکر انتقادی فرهنگیان با مدرک تحصیلی متفاوت را نشان نداد. پرسش پنجم پژوهش نشان داد که مهارت تفکر انتقادی معلمان رشته هنر بیش­تر از معلمان سایر رشته­ها می­باشد. نتایج پرسش ششم نشان داد که تفاوت معنی داری بین تفکر انتقادی معلمان با توجه به سابقه خدمت آنها تفاوت معنی داری وجود ندارد.

ابعاد کیفیت زندگی کاری اعضاء هیات علمی در آیینه پژوهش محیط پژوهش: دانشگاه آزاد اسلامی واحد گرمسار

هدف این پژوهش، مطالعه ابعاد کیفیت زندگی کاری اعضاء هیات علمی تمام وقت شاغل در دانشگاه آزاد اسلامی واحد گرمسار بود. روش پژوهش توصیفی از نوع پیمایشی بوده است. جامعه آماری تمامی اعضاء هیات علمی تمام وقت شاغل به تدریس در نیمسال دوم سال تحصیلی 91-1390 در دانشگاه آزاد اسلامی واحد گرمسار به تعداد 191 نفر بودند. حجم نمونه پژوهش مطابق با جدول مورگان 127 نفر برآورد گردید. برای انتخاب نمونه پژوهش از شیوه نمونه­گیری تصادفی ساده استفاده شد؛ که نهایتاً 95 نفر در پژوهش مشارکت جستند. ابزار گردآوری داده­ها پرسشنامه جامع کیفیت زندگی کاری اعضا هیات علمی ساخته نورشاهی (Nourshahi,2010)بود. ضریب پایایی پرسشنامه مناسب و بالاتر از70/0محاسبه شدند. داده­های گردآوری شده با بهره­گیری از شاخص­های آماری نظیر فراوانی، درصد، میانگین، آزمونt، تحلیل واریانس و ضریب همبستگی تجزیه و تحلیل شدند. نتایج نشان داد که اعضاء پاسخگو وضعیت کیفیت زندگی کاری خود را در ابعاد رضایت شغلی، توسعه علمی و بهسازی حرفه­ای، شرکت در اجتماعات علمی نامطلوب و پایین و در دو بعد آزادی علمی و اخلاق حرفه­ای در حد متوسط ارزیابی نموده­اند. دیگر نتایج پژوهش نشان داده است که متغیرهای سن، سابقه خدمت، مدرک تحصیلی و مرتبه علمی اعضاء هیات علمی تاثیری در ارزیابی آنها از ابعاد کیفیت زندگی کاری حاکم بر دانشگاه ندارد. متغیر گروه آموزشی محل خدمت در ارزیابی اعضاء از دو مولفه انجام فعالیت­های پژوهشی و مشارکت در اجتماعات علمی تاثیرگذار است.

رابطه بین فرهنگ سازمانی با اثربخشی مدرسه از دیدگاه مدیران و دبیران مدارس متوسطه شهر شیراز

هدف این پژوهش بررسی رابطه بین فرهنگ سازمانی و اثربخشی مدرسه از دیدگاه مدیران و دبیران مدارس متوسطه شهر شیراز است. روش پژوهش توصیفی از نوع همبستگی و پیمایشی بوده است. جامعه آماری شامل تمامی مدیران و دبیران مدارس متوسطه شهر شیراز بوده، که در سال تحصیلی 89-88 مشغول به کار بوده­اند. برای انتخاب گروه نمونه، از روش نمونه­گیری تصادفی سهمیه­ای استفاده شد که در مجموع 300 نفر (60 مدیر و 240 دبیر زن و مرد) انتخاب شدند. ابزار اندازه­گیری، پرسشنامه­های فرهنگ سازمانی جلیلی Jalili,2006)) و مدل اثربخشی سرجیووانی می­باشد. داده­های بدست آمده از پرسشنامه با استفاده از روش­های آماری توصیفی و استنباطی با کمک نرم افزار آماری SPSS تجزیه و تحلیل شد. نتایج بدست آمده نشان داد که: الف) رابطه معنی­داری بین فرهنگ سازمانی و مؤلفه­های فرهنگ سازمانی و اثربخشی مدرسه وجود دارد. ب) از میان مؤلفه­های فرهنگ سازمانی، مؤلفه توجه به تیم و شبکه کاری و مؤلفه توجه به پیشرفت، به­گونه معنی­داری پیش بینی کننده اثربخشی مدرسه هستند. ج) از دیدگاه مدیران مدارس متوسطه، مؤلفه توجه به تیم و شبکه کاری و مؤلفه توجه به پیشرفت به­گونه معنی­داری پیش بینی کننده اثربخشی مدرسه هستند. د) از دیدگاه دبیران مدارس متوسطه، مؤلفه توجه به تیم و شبکه کاری و مؤلفه توجه به هدف به­گونه معنی­داری پیش بینی کننده اثربخشی مدرسه هستند. ه) تفاوت معنی­داری میان دیدگاه مدیران و دبیران در مورد رابطه بین فرهنگ سازمانی و اثربخشی مدرسه وجود ندارد.

رابطه سرمایه اجتماعی با سرمایه فکری و مدیریت دانش (مطالعه موردی: دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان)

هدف این مقالهبررسی نقش سرمایه اجتماعی بر عملکرد سرمایه فکری و مدیریت دانش در بین کارکنان دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان است. روش پژوهش مورد استفاده توصیفی همبستگی، از نوع نظرسنجی است که از لحاظ زمانی یک پژوهش مقطعی به حساب می­آید. جامعه آماری این پژوهش را تمامی کارکنان دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان تشکیل داده است. نمونه آماری پژوهش با استفاده از جدول مورگان، 93 نفر به دست آمد. برای گردآوری داده­ها از پرسش­نامه استاندارد سرمایه فکری بنتیس، پرسش­نامه استاندارد مدیریت دانش کوئینگ و پرسش­نامه سرمایه اجتماعی استفاده شده است. برای آزمون فرضیه­های پژوهش از روش­های آماری تحلیل همبستگی و تحلیل رگرسیون و با استفاده از نرم­افزار آماری SPSS نسخه 19 تجزیه و تحلیل انجام شده است. نتایج حاصل از این پژوهش بیانگر این است که به­گونه کلی بین سرمایه اجتماعی و ابعاد آن با سرمایه فکری و مدیریت دانش رابطه مثبت معناداری وجود دارد. بر اساس یافته­های این پژوهش، سرمایه اجتماعی می­تواند به عنوان یکی از قابلیت­های سازمان به شمار آید و در خلق و تسهیم دانش موجود در سرمایه­های فکری و مدیریت دانش سازمان کمک بسیار نماید.

رابطه ی سبک های تفکر با منابع قدرت مدیران مدارس

هدف از این پژوهش، بررسی رابطه­ی سبک­های تفکر و منابع قدرت در مدیران مدارس شهر بیرجند است. روش پژوهش توصیفی از نوع همبستگی بوده است. جامعه آماری پژوهش شامل تمامی مدیران و معلمان مدارس شهر بیرجند می­باشد. نمونه­های آماری شامل 107 مدیر و 321 معلم شاغل در مدارس بوده، که به روش نمونه­گیری تصادفی- طبقه­ای انتخاب شدند. به منظور گردآوری داده­ها از دو پرسشنامه­ی سنجش سبک­های تفکر (استرنبرگ-واگنر، 1991) و پرسشنامه­ی سنجش منابع قدرت مدیران (هینکین و شرایخیم، 1989) استفاده گردید. داده­های پژوهش با استفاده از روش­های آمار توصیفی (میانگین و انحراف معیار) و آمار استنباطی (همبستگی پیرسون، آزمون t و تحلیل واریانس یک طرفه) تحلیل شد. بررسی توصیفی داده­ها حاکی از این است که سبک ­تفکر غالب اکثر مدیران مدارس، سبک برون­نگر می­باشد. هم­چنین در میان منابع قدرت نیز، منبع قدرت غالب در اکثر مدیران، قدرت مرجعیت است. تحلیل استنباطی داده­ها آشکار کرد که بین سبک تفکر آزاداندیش و قدرت تخصص رابطه­ی مثبت و معناداری وجود دارد. هم­چنین یافته­های پژوهش نشان داد که بین سبک­های تفکر و منابع قدرت مدیران به تفکیک جنسیت، سطح تحصیلات و سابقه­ی خدمت مدیریتی تفاوت معناداری وجود ندارد، بجز سبک تفکر قانون­گذار که برحسب جنسیت تفاوت معنی­داری مشاهده شد. کلیدواژگان

رابطه خلاقیت و مشارکت با توانمندسازی اعضای هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی (مطالعه موردی واحد مرودشت)

این پژوهش به منظور بررسی رابطه خلاقیت و مشارکت با توانمندسازی اعضای هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد مرودشت انجام شد. روش پژوهش توصیفی از نوع همبستگی بوده است. جامعه آماری این پژوهش را تمامی اعضای هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد مرودشت در سال تحصیلی90- 1389 به تعداد 211 نفر تشکیل داده­اند و حجم نمونه مورد پژوهش بر اساس جدول مورگان 136 نفر انتخاب شد. برای جمع آوری داده­ها از پرسشنامه خلاقیت تورنس (2001) با پایایی 81/0، مشارکت کاری لاداهل و کجنر (1965) با پایایی70/0 و توانمندسازی شورت و راینهارت (1995) با پایایی90/0 بهره گرفته شده است و برای تجزیه و تحلیل داده­ها در سطح آمار توصیفی از روش­های آماری میانگین و انحراف معیار و در سطح آمار استنباطی از روش­های آماری ضریب همبستگی پیرسون و رگرسیون چند گانه استفاده شده است. نتایج حاصله نشان داد که بین خلاقیت و مشارکت با توانمندسازی اعضای هیئت علمی دانشگاه رابطه مثبت معناداری وجود دارد. بین ابعادانعطاف پذیری، بسط و اصالت با توانمندسازی رابطه مثبت معناداری وجود دارد. بین ابعاد درگیری بالای شغلی، حس وظیفه شناسی و تغییرپذیری با توانمندسازی رابطه مثبت معناداری وجود دارد. خلاقیت و مشارکت می­توانند توانمندسازی را پیش بینی نمایند. مؤلفه بسط و مؤلفه حس وظیفه شناسی می­توانند توانمندسازی را پیش بینی نمایند.

بررسی راهکارهای کیفیت بخشی به دوره¬های آموزش ضمن خدمت معلمان و کارکنان اداره آموزش و پرورش شهرستان سمنان

هدف این پژوهش، بررسی راهکارهای کیفیت بخشی به دوره­های آموزش ضمن خدمت کارکنان و معلمان اداره آموزش و پرورش شهرستان سمنان در سال90-1389 بوده است. پژوهش به شیوه توصیفی پیمایشی انجام شده است و به لحاظ هدف در دسته تحقیقات کاربردی قرار دارد. جامعه آماری پژوهش، تمامی معلمان، کارکنان و کارشناسان اداره آموزش و پرورش شهرستان سمنان، به ترتیب مشتمل بر 1438معلم، 264 کارمند و30 نفر کارشناس بودند. حجم نمونه مطابق با جدول مورگان 306 نفر معلم و 148 نفر کارمند برآورد گردید و نمونه گیری به روش طبقه­ای تصادفی انجام گرفته است. هر30 نفر کارشناس نیز به روش سرشماری انتخاب شدند. برای گردآوری داده­ها از دوروش کتابخانه­ای و میدانی استفاده شده است. در روش میدانی دو پرسشنامه محقق ساخته شماره (1) و (2) در مقیاس پنج درجه­ای لیکرت (خیلی زیاد، زیاد، متوسط، کم و خیلی­کم) تنظیم گردید، که هشت شاخص کیفیت بخشی شامل: مدل فرایند آموزش، کیفیت مدرسین، کیفیت تجهیزات آموزشی، برگزاری دوره­ها به صورت مجازی، برگزاری دوره­ها به صورت متوالی، مشارکت معلمین در برنامه­ریزی­ها و هدف­گذاری­ها، مدیریت اجرایی دوره­ها و کیفیت فراگیران را مورد اندازه­گیری قرار داده است. داده­های گرد آوری شده از راه نرم افزار spss و با استفاده از فرمول t تک نمونه­ای مورد آزمون و تجزیه تحلیل قرار گرفت. نتایج نشان داد از نظر پاسخگویان، فرایندآموزش، کیفیت مدرسین، کیفیت امکانات، کیفیت فراگیران دوره­های آموزشی، برگزاری دوره­ها به صورت متوالی و آموزش از راه دور، مشارکت معلمان در برنامه ریزی­ها و هدف­گذاری­ها و مدیریت اجرایی دوره­ها در بهبود کیفیت دوره­های آموزش ضمن خدمت نقش داشته و هم­چنین از نظر معلمان و کارکنان، برگزاری دوره­ها به صورت مجازی در بهبود کیفیت دوره­های آموزش ضمن خدمت نقشی نداشته است.

بررسی نقش انگیزش تحصیلی و مهارت‌های رایانه‌ای دانشجویان در دیدگاه آنان نسبت به رویکرد یادگیری ترکیبی

علی اکبر عجم* ؛ 2 حسین جعفری ثانی؛ 3 بهروز مهرام؛ 3 محمد رضا آهنچیانبا توجه به رشد و توسعه فناوری‌های جدید، به­گونه مداوم، رویکردهای جدیدی در زمینه تدریس و آموزش شکل می‌گیرد. یادگیری ترکیبی به عنوان رویکردی جدید، به معنای ترکیب یادگیری برخط با یادگیری سنتی چهره به چهره می‌باشد و به خاطر فائق آمدن بر محدودیت‌های یادگیری کاملاً مجازی و یادگیری سنتی شکل گرفته است. از این رو، جهت پیاده سازی و طراحی مناسب رویکرد یادگیری ترکیبی، بررسی توانمندی‌ها و دیدگاه دانشجویان نسبت به این رویکرد جدید، امری ضروری بشمار می­رود. لذا، هدف از این پژوهش، بررسی نقش انگیزش تحصیلی و مهارت‌های رایانه‌ای دانشجویان، بر دیدگاه آنان نسبت به رویکرد یادگیری ترکیبی بود. روش پژوهش از نوع توصیفی- مقایسه‌ای بوده و جامعه آماری شامل، تمامی دانشجویان دانشگاه پیام نور شهر مشهد بوده است. تعداد افراد نمونه 382 نفر و با استفاده از روش نمونه گیری تصادفی انتخاب شده است. ابزار جمع‌آوری داده‌ها، شامل؛ پرسش‌نامه انگیزش تحصیلی ولرند و همکاران، پرسش‌نامه محقق‌ساخته مهارت رایانه‌ای و پرسش‌نامه دیدگاه دانشجویان به رویکرد یادگیری ترکیبی بوده است. نتایج پژوهش نشان داد که، دانشجویان دیدگاه موافقی نسبت به رویکرد یادگیری ترکیبی داشتند، جنسیت دانشجویان بر دیدگاه آنان نسبت به یادگیری ترکیبی تأثیر نداشته است، مقدار انگیزش بیرونی دانشجویان زن بیش­تر از دانشجویان مرد بوده است و متغیرهای مهارت رایانه‌ای، انگیزش درونی و انگیزش بیرونی پیش‌بینی کننده‌های مناسبی برای دیدگاه دانشجویان نسبت به رویکرد یادگیری ترکیبی بوده است

بررسی خصوصیات مدیران آموزشی موفق از نظر معلمان: تلاش در جهت ساخت مقیاسی استاندارد برای مطالعه ویژگی های مدیریت موفق مدرسه

هدف اصلی این پژوهش، شناسایی ابعاد اساسی مدیران آموزشی موفق به قصد ساخت ابزاری برای اندازه گیری ویژگی­های مدیران موفق مدارس بود. رویکرد اصلی در این پژوهش، کمی با استفاده از راهبرد اکتشافی بوده و جامعه آماری آن معلمان سه مقطع ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان استان کرمانشاه بود. با استفاده از روش نمونه گیری خوشه­ای چند مرحله­ای، تعداد 356 نفر به عنوان نمونه انتخاب شدند. داده­ها با استفاده از پرسشنامه­ی محقق ساخته، که مبتنی بر مرحله­ی کیفی پژوهش بود، و ضریب پایایی آن با استفاده از آلفای کرونباخ 0.94 تعیین گردید، جمع آوری شد. روش تحلیل داده­ها عمدتا تحلیل عاملی اکتشافی با استفاده از تحلیل مولفه­های اصلی بود. نتایج نشان داد که از نظر معلمان معیار مدیر آموزشی موفق باید دارای 5 بعد اساسی باشد: توسعه سرمایه اجتماعی مدرسه، قابلیت­های و منش فردی مدیر، رابطه، توسعه حرفه­ای کارکنان و خودمحوری و بینش محدود مدیر. ضریب اعتبار این ابعاد بر اساس آلفای کرونباخ بین 0.78 تا 0.90 تعیین گردید.

رابطه بین خودکارآمدی و تعهد سازمانی با کیفیت تدریس اعضای هیئت علمی در منطقه یک دانشگاه آزاد اسلامی

هدف عمده این پژوهش، مطالعه رابطه بین خودکارآمدی استادن و تعهد سازمانی آنان با کیفیت تدریس آنان بود. روش پژوهش توصیفی از نوع همبستگی بوده است. جامعه آماری پژوهش، شامل 2181 نفر اعضای هیئت علمی تمام وقت و نیمه وقت واحدهای دانشگاه آزاد اسلامی منطقه یک بودند که از بین آنها با روش نمونه گیری تصادفی از نوع خوشه‌ای طبقه‌ای تعداد 436 نفر به عنوان اعضای نمونه انتخاب و مورد مطالعه قرار گرفتند. ابزارهای جمع آوری داده­های پژوهش شامل پرسشنامه محقق ساخته سنجش کیفیت تدریس با 27 عبارت در مقیاس لیکرت و آلفای کرونباخ 861/0، پرسشنامه تعهد سازمانی آلن و مه یر، و پرسشنامه خودکارآمدی معلمان شوارتزر و همکاران بود. در این پژوهش برای مشخص کردن سهم عوامل خودکارآمدی و تعهد سازمانی استادان بر کیفیت تدریس از رگرسیون چندگانه و مدلسازی معادلات ساختاری بهره گرفته شد. هم­چنین از تحلیل واریانس یکطرفه برای بررسی نقش عوامل جمعیت شناختی استادان استفاده شد. نتایج نشان دادند که خودکارآمدی با ضریب 42/0 و تعهد سازمانی با ضریب 22/0 به صورت مستقیم مثبت و معناداری باکیفیت تدریس رابطه دارند. از میان ابعاد تعهد سازمانی، تعهد عاطفی و تعهد مستمر از قدرت پیش بین کنندگی بالایی برای کیفیت تدریس برخوردار می‌باشند. هم­چنین ارتباط متقابل مثبت و معنادار بین تعهد سازمانی و خودکارآمدی آنان با ضریب 12/0 بود. هم­چنین عوامل جمعیت شناختی استادان تأثیری در خودکارآمدی و تعهد سازمانی استادان نداشتند.

اثر اعتماد شناختی و عاطفی به رهبر بر هویت سازمانی: نقش میانجی اعتماد به سازمان

هدف اصلی این پژوهش، شناسایی اثر دو بعد شناختی و عاطفی اعتماد به رهبر بر سطح هویت سازمانی اعضا از راه نقش متغیر میانجی اعتماد به سازمان است. روش پژوهش توصیفی از نوع همبستگی بوده است. بدین منظور، برای جمع آوری داده‌ها از جامعه 305 نفری معلمان مدارس مقطع راهنمایی شهرستان چناران استان خراسان رضوی با استفاده از فرمول کوکران و بر اساس روش نمونه گیری تصادفی طبقه‌ای، 105 نفر از این معلمین با ابزار پرسشنامه‌ برای سنجش متغیرهای مدنظر مورد آزمون قرار گرفتند. تحلیل داده‌ها به روش مدل‌یابی معادلات ساختاری مبتنی بر تحلیل مسیر و با نرم افزار لیزرل انجام شد. نتایج نشان داد که هر دو بعد اعتماد عاطفی و شناختی معلمان به مدیران مدرسه بر اعتماد کلی (مشتمل بر سه بعد اعتماد درستکارانه، وابستگی و متعهدانه) به مدرسه مؤثر است و از میان این دو متغیر پیش بین، متغیر اعتماد عاطفی به مدیر، قدرت پیش بینی کنندگی بیش­تری برای اعتماد به مدرسه دارد. هم­چنین، مشخص شد که در رابطه بین متغیرهای اعتماد شناختی و عاطفی معلمین به مدیران مدارس با متغیر هویت سازمانی، اعتماد کلّی به مدرسه می‌تواند متغیر واسطه معتبری بشمار رود.

« بعدی  ۸۵  ۸۴  ۸۳  ۸۲  ۸۱  ۸۰  ۷۹  ۷۸  ۷۷  ۷۶  ۷۵  ۷۴  ۷۳  ۷۲  ۷۱  ۷۰  ۶۹  ۶۸  ۶۷  ۶۶  قبلی »