چکیده مقاله
جایگاه انسان در علوم انسانی به گونهای است که سبب شده همگرایی آن با علوم طبیعی در عینیت معرفتشناسی و وحدت روششناختی به چالشی اساسی تبدیل شود. مطالعات فلسفی توانستهاند این چالش و مرز میان علوم انسانی و علوم طبیعی را از طریق طرح پرسشهای معرفتشناسی، هستیشناسی، روششناسی و انسانشناسی در پیش روی علوم انسانی برجسته سازند. سازمان و انسانِ سازمانی نیز که موضوع مطالعات دانش مدیریت است در مواجهه با پرسشهای انسانشناسی فلسفی قرار گرفته است. دستگاه فلسفه اسلامی نیز با حفظ مبانی متافیزیکی خود، انسان را در مرکز مطالعات فلسفی قرار داده است. ازمیان آن مطالعات، حکمت متعالیه بهعنوان آخرین دستاورد فلسفی در فرهنگ اسلامی به گونهای خاص و متفاوت با دیگر مطالعات فلسفه اسلامی به این موضوع پرداخته است. در این مقاله سعی میشود افزون بر طرح اصول کلیدی انسانشناختی حکمت متعالیه، تأثیرهای بالقوه آن بر دانش مدیریت و سازمان تحت عنوان انسان سازمانی مورد بررسی قرار گیرد؛ اما پیش از آن، مروری اجمالی بر طرح برخی اندیشههای نظری در زمینه انسان سازمانی که باعث چرخشهای اساسی و متفاوتی در نظریههای سازمان و مدیریت شده است صورت میگیرد.