چکیده مقاله
اخيراً بسياري از روان شناسان باليني و اجتماعي، با مطالعههاي تجربي و عيني، به اثبات نقش
انواع افكار در تجارب ذهني خودآگاه و ارتباط اين دو و نيز نقش شيوة « محتوا و مضمون »
تفكر و تجزيه وتحليل و برداشت فرد از محيط پيرامون در رفتار و هيجان پرداخته ان د. در
فرآيند خودآگاه ذهن افراد سالم، افكار منفي و ناخواسته گاهي با شدت معيني به وقوع
مي پيوندند و باعث ايجاد خلق منفي مي شوند، ولي اين افكار مزاحم كه گاهي ناخوشايند هم
هستند، معمولاً به ندرت اتفاق ميافتند، قابل كنترلاند و مي توانند به عنوان يك فكر جانشين مثبت
در ذهن افراد سالم ظاهر شوند. وقوع اين افكار در جامعة عادي متداول است. شباهت محتوا و
مضمون افكار خودآگاه در جامعة باليني و غيرباليني يكي از موضوع هاي مطرح در ادبيات
اختلال هاي روان پزشكي (نقش افكار مزاحم و ناخواسته در افسردگي، بي خوابي، اضطراب
فراگير، وسواس، اختلال خوردوخوراك، روانپريشيها و اختلالات جنسي) است. با توجه به
موضوعهاي مطرحشده در ارتباط با نقش شناخت به عنوان يك عامل ويروسي و بيمار ي زا در
اختلال هاي روان پزشكي، هدف مقالة تحليلي حاضر، مرور مطالعههاي اخير دربارة نقش افكار
و فرآيند خودآگاه ذهن در جمعيت باليني و غيرباليني است . بررسي روند مذكور ما را به
شناسايي محتوا و مضمون افكار مزاحم و ناخواسته و ساز وكار شكل گيري آنها در جامعة
باليني رهنمون ميسازد.